بستن

Philip Glass

در 23 سالگی به پاریس نقل مکان کرد تا زیر نظر نادیا بولانگر افسانه ای که تقریباً به همه آهنگسازان کلاسیک غربی قرن بیستم تدریس می کرد، تحصیل کند. زمانی که آنجا بود، موسیقی کلاسیک هندی را در حالی که آثار راوی شانکار را به نت موسیقی غربی برای یک فیلمساز فرانسوی رونویسی می کرد، کشف کرد. یک نقطه عطف خلاقانه، گلس در مورد موسیقی غیرغربی در هند و بخش‌هایی از آفریقا تحقیق کرد و این تکنیک‌ها را در آهنگسازی خود به کار گرفت.

در ایالات متحده، گلس اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 را در رانندگی تاکسی در نیویورک گذراند و مجموعه بزرگی از موسیقی جدید را خلق کرد. در سال 1976، اپرای برجسته او “انیشتین در ساحل” توسط رابرت ویلسون به روی صحنه رفت و نقدهای مختلفی را به نمایش گذاشت. آهنگ‌های او به قدری آوانگارد بودند که مجبور شد گروه شیشه‌ای فیلیپ را تشکیل دهد تا مکانی برای اجرا در اختیار آنها بگذارد. اگرچه جریان اصلی کلاسیک غربی او را یک مینیمالیست می نامند، اما این دسته بندی را رد می کند. آثار مهم او شامل اپرا، قطعات تئاتر، رقص و آهنگ است.

کار او در فیلم، که با Koyaanisqatsi (1982) شروع شد، به فیلمسازانی مانند گادفری رجیو و ارول موریس مکان جدیدی برای بیان از طریق فرم مستند داد. ضبط های زیاد او نیز مخاطبانش را بیشتر کرده است. او در سال 1992 توسط اپرای متروپولیتن برای آهنگسازی «سفر» برای جشن پنجاه سالگی کلمب مأمور شد. گلس یکی از مهمترین آهنگسازان آمریکایی است. موسیقی او متمایز، هیجان انگیز و خاطره انگیز است. ساخته های او چه به تنهایی و چه با همکاری رسانه های دیگر، شنونده را به مکان های ناشناخته ای می برد. اخیراً، بررسی مجدد آثار گلس باعث شده است که او توسط مطبوعات موسیقی به عنوان آخرین رمانتیک شناخته شود.