اغلب اوقات، فیلم ها به خودی خود معرف زمانی هستند که در آن ساخته شده اند. به عنوان مثال، اگر هالووین یا جمعه سیزدهم به طور خاص در اواخر دهه 70 ساخته نمی شد، تأثیر خاصی که تا به امروز دارند را نداشتند. در مورد Star Wars یا Raiders of the Lost Ark هم همینطور.
فیلمهایی هم هستند که در درونشان چیزهای زیادی وجود دارد، دارای روایتهایی هستند که به عنوان کیفرخواست علیه برخی افراد بیگناه اجتماعی خاص عمل میکنند. هالیوود می تواند برای انتقال پیام در مقیاس کلان خوب باشد و با گذشت زمان این فیلم های هوشمند بیشتر و بیشتر روشنگر شده اند. باور کنید یا نه، همیشه اینطور نبود. به عبارت دیگر، فیلمهایی که درباره جامعه به شیوهای کاملاً نادرست اظهارنظر میکنند، مثلاً تولد یک ملت، لازم نیست کاربرد داشته باشند.
در اینجا 9 فیلمی که در ابتدا یک مشکل اجتماعی را مطرح کردند را برای خوانندگان مجله فیلم تو سریال معرفی می کنیم.
رقابت برای «بهترین فیلم جان فورد» کار کوچکی نیست، اما اقتباس جان اشتاینبک او به نام «انگورهای خشم» به اندازه «مردی که به لیبرتی والانس شلیک کرد»، «کوچ استیج» و «دره من چقدر سبز بود» شایسته این عنوان است. این فیلم مانند رمان اشتاین بک، داستان افرادی را دنبال می کند که برای جان سالم به در بردن از رکود بزرگ، از کشاورزان به کارگران مهاجر تبدیل می شوند.
گس لایت با بازی اینگرید برگمن، جوزف کاتن از شهروند کین و آنجلا لنزبری (در اولین فیلمش)، با توجه به کاربرد گسترده آن در دهههای 2010 و 2020، عنوانی باورنکردنی پیشبینیکننده برای یک فیلم دهه 1940 به نظر میرسد. این فیلم از نمایشنامه 1938 «نور گاز» اقتباس شده است.
این فیلم درباره پائولا آلکویست اثر برگمان است که پس از یک فرار کوتاه و پرشور با گرگوری آنتون چارلز بویر ازدواج می کند. علاوه بر این، عمه الکوئیست یک دهه قبل به قتل رسیده بود و اصرار شوهر جدیدش بر انتقال آنها به خانه متروکه او در ابتدا عملی به نظر می رسد. اما او همچنین نسبت به خانه و تاریخ کثیف آن وسواس پیدا می کند، و به مرور زمان آلکوئیست متوجه می شود که ممکن است بیشتر از آنچه که او اجازه دهد در مورد آن و عمه اش بداند. ناگفته نماند، وسایلی که مدام گم میشوند، مانند سنجاق سینهای که آلکویست میدانست در کیفش است، و به طرز عجیبی، هر بار که او در خانه تنها میشود، چراغهای گاز فقط یک ذره کم نور میشوند.
اقتباس کلاسیک میلوش فورمن از یک پرواز بر فراز آشیانه فاخته اثر کن کیسی، مملو از بازی های استادانه ای از جک نیکلسون، براد دوریف، کریستوفر لوید، و دنی دویتو است، و به ویژه لوئیز فلچر فقید.
جک نیکلسون در نقش رندل مک مورفی، مردی که پس از متهم شدن به تجاوز قانونی، برای فرار از کار سخت وانمود میکند بیماری روانی دارد، عالی است. مک مورفی فردی جذاب اما هدایتنشده است، و در حالی که او کاملاً شبیه اکثریت قاطع مخاطبان نیست، او یک ورودی بیش از حد مناسب به اختلال عملکرد سیستمیک بیمارستان اورگان است. و در مورد شخصیتهای ورودی، هیچ تبهکاری منفورتر از پرستار وجود ندارد، کسی که به طرز بیعیب و نقصی ماهیت بیعلاقه صنعت پزشکی را در آن روزگار (و، متأسفانه، هنوز هم) نشان میدهد.
فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی یکی از نمادین ترین لحظات بداهه در تاریخ سینما را به نمایش می گذارد. تراویس بیکل، کهنه کار ویتنام رابرت دنیرو، مردی است که به شدت آشفته است، و با این حال، برخی از تفسیرهای او درباره جامعه تحقیر شده فیلم نادرست نیست.
مانند جوکر بسیار مضحک و مشکلساز تاد فیلیپس (که دنیرو نیز در آن حضور داشت)، راننده تاکسی کمی در برابر دوگانگی ظاهری ایالات متحده نسبت به تشخیص بیماریهای روانی و دریافت مراقبت مناسب از فرد مربوطه، قرار گرفته است.
مکان های تجاری جان لندیس یکی از باهوش ترین فیلم های کمدی دهه 1980 بود، و اگرچه اولین فیلمی نبود که به سیستم طبقه نامتعادل در ایالات متحده اشاره کرد، اما بالاترین امتیاز R را داشت (در آن زمان).
با این حال، طنز، حتی اگر از انواع معمولی باشد، از طنز خود برای اشاره به رویدادهای دنیای واقعی استفاده می کند. کمدی فقط نگاهی به نارساییهای روزمره دلپذیرتر میکند، و این فیلم یکی از نمونههای قطعی از فقدان برابری واقعی در جامعه است.
اگر قرار بود الان فیلمی مثل آقای مامان ساخته شود، نیاز به دستکاری قابل توجهی داشت. حتی برای تبدیل شدن به یک فیلم نیز نیاز به بهبود دارد. چرا؟ زیرا، در این مرحله، هر چیزی که فیلم عجیب و غریب میبیند، به درستی بهعنوان نوعی زندگی در نظر گرفته میشود.
همانطور که همیشه باید باشد، در خانه ماندن پدرها اکنون امری عادی است. آقا مامان یه جورایی اون روند رو دید. این فیلم در سال 1983 در باکس آفیس موفقیت بزرگی داشت و در مقابل تنها 5 میلیون دلار، 64 میلیون دلار به دست آورد.
فیلمی عالی که بر اساس یک فیلم کوتاه ساخته شده است، جاذبه مرگبار آدرین لین یکی از فیلمهای قطعی دهه 1980 است که تسخیر کننده روحیه است. و فهمیدن دلیل آن آسان است، حتی اگر کسی صرفاً به بازیگری نگاه کند.
در این برهه از زمان، مخاطبان در کل می دانند که گلن کلوز می تواند تقریباً هر شخصیتی را بازی کند. اما روشی که او الکس فارست را با یک انسانیت ظریف آغشته می کند، هرگز قانع کننده نیست. بازی او باعث می شود فارست مانند یک انسان گوشت و خون به نظر برسد (تا اوج تاسف بار فیلم)، و در رفتار او پیچیدگی هایی وجود دارد که از آن به بعد بیشتر در اخبار شبانه طنزهای روز پوشش داده شده است.
خود نویسنده به شدت فیلم را دوست نداشت (حداقل در ابتدا) و به راحتی می توان دلیل آن را فهمید. بسیاری از بازیگران از کار خارج شده اند (جمی گرتز یک مجری با استعداد است، اما او بلر نبود، و اندرو مک کارتی خیلی پیشتاز است) و به نظر می رسد که بیشتر اوقات تلاش می کند مخاطبان زیادی را جذب کند. اما، واقعاً، بدون توجه به بازیگران پر ستارهاش، هرگز قرار نبود فیلمی جذاب باشد.
Ray Liotta, Lance Henriksen, Stuart Wilson, Kevin Dillon, Kevin J. O’Connor, Ernie Hudson, Michael Lerner
این فیلم به رهبری ری لیوتا در آن زمان نتوانست مخاطبی پیدا کند و در سال های بعد نیز به این کار ادامه داده است. این مایه شرمساری است، زیرا فیلمی خوش ساخت و جاه طلبانه است که از بازی های فوق العاده ای برخوردار است.
این اساساً یک فیلم زندان آینده است، بی شباهت به Alien³ نیست، و حتی حاوی بسیاری از زیباییشناسی بصری کثیف آن فیلم است. خوب، در حال حاضر دقیقاً آینده نیست، زیرا فیلم در سال 2022 اتفاق میافتد، زمانی که به طرز شگفتانگیزی، سیستم کیفری یک شرکت انتفاعی است که توسط شرکتها رهبری میشود.
0 دیدگاه