خانواده پلهتیه پس از تشخیص یک بیماری درمانناپذیر چشمی در سه نفر از چهار فرزندشان، سفری حماسی را برای تماشای زیباییهای جهان آغاز میکنند.
علمی تخیلی
یک داستان عاشقانه پساآخرالزمانی که در آن یک جسم شناور و یک ماهواره به صورت آنلاین با یکدیگر آشنا میشوند و پس از پایان تمدن بشری عاشق هم میشوند...
ابی، دانشمند پروتز و همسر زناکارش، پل، با شروع کار برای شرکت فناوری پیشرفته Integrate، و توسعه یک هوش مصنوعی انسان نما - T.I.M، با زندگی خارج از شهر سازگار می شوند.
داستانی بسیار خندهدار و در عین حال تأثربرانگیز دربارهی دختری تنها از هاوایی و موجود فضایی فراریای که به او کمک میکند تا خانوادهی ازهمپاشیدهاش را دوباره کنار هم جمع کند.
پس از سقوط فضاپیما بر روی سیارهای بیگانه، یک معدنچی سیارکی باید با چالشهای محیط جدید خود دست و پنجه نرم کند و در عین حال راه خود را از میان زمین ناهموار به سمت تنها بازمانده دیگر، زنی که در محفظه نجات خود گرفتار شده است را پیدا کند...
«هکتور» و همسرش به تازگی، خانهای را اجازه کردهاند. او که در محوطهی خانهاش مشغول استراحت است، به طور اتفاقی یک دختر تنها را در بین درختها میبیند و به سمت او حرکت میکند. پس از رسیدن به محل مورد نظر، آن دختر را بیهوش پیدا میکند و در همان لحظه از طرف فردی دیگر که چهرهاش مشخص نیست، مورد حمله قرار میگیرد.
نیک یک کشف فرازمینی انجام می دهد که تصمیم می گیرد همسرش را از بیماری لاعلاجش درمان کند.
یک سال پس از آنکه نور ابرماه ژنی خفته را فعال کرد و انسانها را به گرگینههای خونخوار تبدیل نمود، فاجعهای که نزدیک به یک میلیارد کشته برجای گذاشت دوباره سر برمیآورد. با طلوع مجدد ابرماه، دو دانشمند تلاش میکنند تا این جهش را متوقف کنند اما شکست میخورند و افرادی که در معرض نور ماه قرار میگیرند بار دیگر به گرگینههای وحشی تبدیل میشوند. خیابانها در هرجومرج فرو میروند و دانشمندان در تلاشی بیوقفه سعی میکنند خود را به خانه یکی از اعضای خانوادهشان برسانند، خانهای که اکنون در محاصره این موجودات وحشی قرار دارد.
پس از یک سرقت ناموفق، دو مرد به یک مرکز علمی دورافتاده و بیجان پناه میبرند و ناخواسته یک هیولا را در درون خود بیدار میکنند.
دو دوست جوان درگیر نقشهای از سوی یک گانگستر میشوند.