فارسی

فیلم خون شد، درباره همسر دوم و مادری میباشد که مسئول مراقبت از دختر خود و فرزندان شوهرش است؛ او همچنان که اقتدارش را حفظ کرده است برای خانواده خود نیز فداکاری میکند. اما تفاوت سنی زیاد او با شوهرش علت نگرانی وی درباره همسر و فرزندانش است و…

فیلم خورشید، روایتگر داستان زندگی پسری 12 ساله به نام علی است که به همراه سه دوست خود کار میکند تا بتواند نیازهای خانواده‌اش را رفع کرده و یک زندگی خوب برایشان فراهم کند؛ طی اتفاقاتی معجزه آسا، مردی به او پیشنهاد میدهد که یک زیر خاکی را برایش بیابد، اما…

فیلم تکخال در مورد مردی است که میان بانوان متعدد گرفتار شده است. حال او تلاش میکند در این روزگار نادرست، در مسیر درستی قرار بگیرد. اما انجام این کار اصلا برای او ساده نیست و در این مسیر، حوادث جالبی برای وی رخ میدهد که…

فیلم کاکا داستان مردی شصت ساله به نام حسام را روایت میکند که دور از چشم خانواده‌اش، با زنی جوان به عنوان همسر دومش ازدواج میکند. پسر حسام که از این موضوع اطلاعی ندارد عاشق آن زن میشود و این شروع ماجرای عشقی ممنوعه است که…

فیلم قرارمون پارک شهر که با نام نیمکت نیز شناخته می‌شود، داستان نویسنده‌ای است که آخرین رمان خود را می‌نویسد و در آن حقایق دردناکی در مورد زندگی شخصی‌اش برملا می‌کند. حقایقی که تا کنون مخفی مانده بودند…

در کنار بنادر خلیج فارس، در یک محدوده خاص جغرافیایی، سنتی به نام «زار» وجود دارد که یک مراسم جن گیری در جنوب ایران است و گروهی از مردم آن منطقه آن را باور دارند و گروهی دیگر، آن را قبول ندارند. «بهزاد» بر این باور است که روح «برساد»، او را تسخیر کرده و این مرد روان پریش با ورود به خلوت «غزل»، ماجراهایی دلهره آور پیش می آورد و…

مسابقه رئالیتی شو مافیا و شهروند یک برنامه سرگرم کننده، جذاب و خانوادگی است که در آن دو گروه مافیا و شهروند باید با آزمون و خطا یکدیگر را شناسایی کرده تا در نهایت بتوانند مافیا را از شهر بیرون کرده و شهروندان پیروز شوند؛ در شب های مافیا 3 کامبیز دیرباز به عنوان لیدر یا برگزار کننده در بازی حضور دارد و در فرمان بازی در دستان او قرار دارد؛ در این مسابقه بازیگران زیادی حضور دارند؛ روند مسابقه بدین شکل است که در هر فصل از 12 بازیگر برای حضور در این مسابقه دعوت به عمل می آید و در نهایت با 2 گروه 12 نفره مردان و یک گروه 12 نفره خانم های هنرمند این مسابقه آغاز می شود

من همیشه یه صندلی واسم کم بوده، کتم واسم تنگ بوده، کفشام برام کوچیک بوده، ساعتم خواب می‌مونده و من ازش جلوتر حرکت می‌کردم، دنیا برای من جای کوچیکیه، احساس می‌کنم همه جا بستس و نمی‌تونم نفس بکشم، انگار همه این لحظه‌ها رو قبلاً دیدم، درختا، صدای آبشار، قورباغه‌ها، اونا رو زمانی می‌بینم که در حال مردنم…

یک نوجوان که به جای رفتن به مدرسه، درس هایش را در خانه یاد گرفته است، به مادر خود مشکوک شده و تصور می کند که مادرش رازی تاریک را از او پنهان کرده است و …

درباره زوج جوانی است که دزدی می کنند و به بندر انزلی می روند تا شخصی را ملاقات کنند. غافل از اینکه …