مکزیک

در شهری مرزی در مکزیک که از بی‌توجهی، فساد و خشونت رنج می‌برد، معلمی ناامید روش تازه و غیرمعمولی را امتحان می‌کند تا بی‌تفاوتی شاگردانش را درهم بشکند و کنجکاوی، استعداد و شاید حتی نبوغ آن‌ها را بیدار کند.

در دوران امپراتوری آزتک، تراژدی زندگی «یوهوالی کواتل» را در بر می‌گیرد، هنگامی که پدرش به دست فاتحان اسپانیایی کشته می‌شود. برای هشدار دادن به پادشاه «مونته‌زوما» و کاهن اعظم «یوکا» از خطری قریب‌الوقوع، یوهوالی به «تنوچتیتلان» می‌گریزد. در آن‌جا، زیر نظر استادش در معبد خدای خفاش «تسیناکان» آموزش می‌بیند و تجهیزات و سلاح‌هایی را برای مقابله با تهاجم اسپانیا و انتقام خون پدرش توسعه می‌دهد. در این مسیر، با شخصیت‌های کلیدی‌ای همچون «زن جگوار» جنگجو و فاتح اسپانیایی «هرنان کورتس» روبه‌رو می‌شود.

در دهه 1860، ویوین لو کودی، فرانسوی-کانادایی به شدت مستقل، به همراه هولگر اولسن، مهاجر دانمارکی، سفری را آغاز می‌کند و تلاش می‌کند تا زندگی مشترکی را در شهر غبارآلود الک فلتس، نوادا ایجاد کند. هنگامی که هولگر تصمیم می گیرد برای اتحادیه در جنگ داخلی رو به رشد بجنگد، ویوین باید از خود مراقبت کند، که در شهری که توسط یک شهردار فاسد کنترل می شود آسان نیست.

عقل یک زن با استعداد فرصتی برای رهبری نیروی پلیس مخفی اروپا به ارمغان می آورد. اما نتیجه معکوس می دهد و همه چیز را برای او تمام می کند. پس از قتل در خانه اش و وارث ربوده شده، ناظر سابق او از یک پلیس کمک می گیرد تا او را بازگرداند.

پس از ربودن یک پدر و دو فرزندش، برادران گکو به سمت جنوب و یک بار مشکوک در مکزیک می‌روند تا در مکانی امن پنهان شوند، بی‌خبر از اینکه مشتریان بدنام آنجا، خون‌آشام هستند.

سه قهرمان شجاع و مبارز در یک جنگل بارانی زندگی میکنند. روزی جنگل آنان توسط یک مار شوم و بد طینت مواجه جنگی بزرگ میشود. حال آنان باید برای دفاع از جنگل برخیزند.

در سفری به مرز آمریکا و مکزیک، پنج دوست مورد تعقیب یک جوخهی آدمکش سیسیاریو قرار میگیرند. اما آنها نمیدانند که این پنج نفر، اعضای «مورسئیلاگوس» نیروهای ویژهی نخبهی ارتش مکزیک هستند. این بار، اوضاع آنطور که خلافکاران انتظار دارند پیش نمیرود...

پسری جوان به نام پانچو تصمیم می گیرد تا برای پیدا کردن سرنخ های مهمی درباره قتل برادرش و ادامه تحقیقات خود، وارد یک ایستگاه آتش نشانی شود و...

قبل از امضای اسناد طلاق، کارلوس و النا با یک ملاقاتکننده عجیب روبرو میشوند که به آنها پیشنهاد سفر در زمان به سال 1994، زمانی که برای اولین بار همدیگر را ملاقات کردند، میدهد. آنها به گذشته سفر میکنند و سعی میکنند گذشته خود را تغییر دهند، در حالی که با احساسات تازه شعلهور شده خود مبارزه میکنند.

زمان شلوغی ناهار در رستوران گریل است، یک مکان پررفت‌وآمد برای گردشگران در نیویورک که در یک روز عادی جمعه، هزاران مشتری را پذیرایی می‌کند. اما حالا مقداری پول از صندوق ناپدید شده و همه کارکنان تحت بازجویی قرار گرفته‌اند.