ایتالیا

هفتم اکتبر سال 1957  سرهنگ ماتیو و سربازان چترباز تحت فرماندهی او، ساختمانی را که آخرین رهبر سازمان آزادی بخش الجزایر، در آن مخفی شده، محاصره می کنند. با نزدیک شدن زمان حمله ی سربازان، رهبر سازمان آزادی الجزایر وقایع چند سال گذشته را به یاد می آورد و

در دوران رواج برده داری در آمریکا، مزرعه داری خوش قلب که صاحب چند برده است، بدهکار می‌شود و سفته‌هایش به دست مردی می‌افتد که شغلش تاجر برده است. “لیزا” که از قضیه مطلع شده، شبانه به همراه فرزندش می‌گریزد اما عمو تام که اربابش را درک می‌کند، به فروش خود اعتراضی نمی‌کند، اگرچه نمی‌داند چه سرنوشت تلخی در انتظارش است…

یک مامور مخفی که قصد داشت ریتسو را از قاچاق الماس و مواد مخدر با خبر کند، به قتل میرسد. ریتسو هم بی خبر از این قضیه به ژوهانسبورگ میرود و …

داستان فیلم در ارتباط با زنی مهربان با قلبی پاک به نام Maleficent (با بازی آنجلینا جولی) است که در ابتدا زندگی روستایی را در صلح می گذارند که ناگهان ارتشی به سرزمین او حمله می کند و او به عنوان قدرتمند ترین محافظ به شدت از سرزمین خود محافظت میکند اما ظالمانه در حق او خیانت می شود و قلب مهربان و پاکش تبدیل به سنگ می گردد و ...

داستان من بچه هایم را می خواهم درباره زنی به نام سونیا است که برای بازگرداندن فرزندانش به شهری میرود که همسر سابقش در آنجا زندگی میکند، اما همسرش که مردی ثروتمند است مانع رفتن بچه ها نزد مادرشان می شود. سونیا با همکاری شخصی سعی می کند بچه ها را پیش خودش بیاورد و در این مسیر با

یک پرستار جوان بنام “ورنا” (امیلیا کلارک) استخدام میشود تا از یک پسر جوان کر و لال در قلعه ای واقع در توسکانی مراقب کند. پس از گذشت مدتی، “ورنا” متقاعد می‌شود که این پسر تحت طلسم یک شحصیت قدرتمند و مرموز قرار گرفته است…

 ویکتور پیورت کارخانه دار متعصب و سرسخت فرانسوی است که توسط “محمد لربی” یکی از رهبران شورشی عرب به گروگان گرفته می شود. آن دو لباس خاخامها را پوشیده و سعی می کنند از دست قاتلی که توسط دولت محمد فرستاده شده و همچنین پلیس فرار کنند

پاریس، زمان حال. ژرژ لوران، مجری یک برنامه ی ادبی تلویزیونی، نواری ویدئویی به دستش می رسد که بیرون خانه ی پاریسی اش را نشان می دهد. پس از آن نوارهایی دیگر از راه می رسند که این بار طرح های تکان دهنده ای ضمیمه شان است. در حالی که ژرژ بیش از پیش نگران شده، عصبیتی که به وجود می آید، به رابطه اش با همسرش، آن و پسر نوجوانش، پیرو لطمه می زند…

در سال 1789 و در بحبوحه انقلاب فرانسه، راهزنی نقاب دار به نام تولیپ سیاه به غارت از ثروتمندان می پردازد. مردم دهکده به او لقب رابین هود داده بودند. اما در جریان یکی از راهزنی ها اتفاقی باعث میشود که هویت او در خطر افشا قرار گیرد …

یک افسر جوان با فریب خوردن از دوست حسودش به اشتباه به زندان میوفتد اما او در نهایت فرار کرده و از یک گنجینه مخفی استفاده می کند تا انتقامش را بگیرد