استل که یک خلبان باتجربه خطوط هوایی است، در بین پروازهای طولانی مدت با همسر مهربان و محافظش گیوم زندگی کاملی دارد. یک روز، به طور تصادفی، در راهروی فرودگاه، با آنا، عکاسی که بیست سال قبل با او رابطه پرشور داشت، به هم میرسند. استل نمی داند که این اتحاد دوباره او را به یک مارپیچ کابوس وار تبدیل می کند و زندگی او را وارونه و غیرمنطقی می کند.
بلژیک
آدری و سه خواهر و برادرش در خانهای قدیمی رها شدهاند، جایی که قرار بود تعطیلات تابستانی خود را با پدرشان بگذرانند، اما او پیش از آنکه بهطور غیرمنتظرهای در طول شب ناپدید شود.
فیلم ماتیو را دنبال می کند، شوهری وفادار که زندگی آرامی را با همسرش می گذراند، در حالی که امور دوستش وینسنت را پوشش می دهد. یک روز، در حالی که متیو سعی می کند اوضاع را با آخرین معشوقه وینسنت هموار کند، به طور غیر منتظره ای عاشق او می شود...
ایلیان پتروف، مردی بلغاری که برای کار به آمستردام آمده، برای خرید ایرپاد جدید وارد فروشگاه اپل میشود. ناگهان مردی مسلح به نام عمار آجار وارد فروشگاه شده و با تهدید اسلحه، ایلیان را به گروگان میگیرد و درخواست 200 میلیون یورو در قالب ارز دیجیتال و یک خودرو برای فرار میکند و...
مایکل اوشی، آخرین پسر یک خانواده چوپان ایرلندی، با پدر بیمار خود، ری، زندگی میکند. مایکل که با احساس گناه ناشی از مرگ مادرش دستوپنجه نرم میکند، زندگی منزویای را در پیش گرفته است. با تشدید رقابت و خصومت دیرینه با همسایهاش، گری، و پسرش جک، تنشها به اوج میرسد و زنجیرهای از وقایع خشونتآمیز و ویرانگر را رقم میزند که زندگی هر دو خانواده را برای همیشه تغییر میدهد...
جکی و کلوتایر در یک دبیرستان و در حوالی همان اسکلهها بزرگ میشوند. او درس میخواند، اما کلوتایر از مدرسه فرار میکند. مسیرهایشان به هم گره میخورد و دیوانهوار عاشق یکدیگر میشوند. زندگی تمام تلاشش را میکند تا آنها را از هم جدا کند، اما آنها مانند دو نیمهی یک قلباند.
فرانسه، سال ۲۰۳۹. یک شب، گروهی از فعالان که تحت تعقیب دولت هستند، بدون هیچ اثری ناپدید میشوند. جولیا بومبارت یکی از آنهاست. وقتی بیدار میشود، خود را در دنیایی کاملاً ناآشنا گرفتار میبیند: سیاره B.
در جنگلهای خائنانه و باتلاقی که به اصطلاح «مرز سبز» بین بلاروس و لهستان را تشکیل میدهند، پناهندگانی از خاورمیانه و آفریقا که تلاش میکنند به اتحادیه اروپا برسند در یک بحران ژئوپلیتیکی گرفتار میشوند که توسط دیکتاتور بلاروس الکساندر لوکاشنکو طراحی شده است. در تلاش برای تحریک اروپا، پناهجویان با تبلیغاتی که وعده عبور آسان به اتحادیه اروپا را می دهند، به سمت مرز فریب می شوند. گروهای این جنگ پنهان، زندگی جولیا، یک فعال تازه کار که زندگی راحت خود را رها کرده است، جان، یک مرزبان جوان و یک خانواده سوری در هم تنیده شده است.
در طول یک زمستان سخت در قرن نوزدهم، ساکنان یک دهکده دورافتاده شاهد غرق شدن یک کشتی خارجی هستند. در این میان یک بیوه به نام ایوا به همراه سایر ساکنان دهکده باید انتخابی سخت انجام دهند، اینکه یا خدمه کشتی غرق شده را نجات دهند یا آخرین غذای باقیمانده خود در زمستان را برای زنده ماندن نگه دارند...
وقتی او و همسر باردارش در خانه مورد حمله قرار میگیرند، یک مأمور سابق نخبه درگیر تعقیب و گریز مرگباری میشود که با گذشته دردناک خودش پیوند خورده است.
پس از از دست دادن امپراتوری مواد مخدرش، فری بومان بالاخره دور از دنیای تبهکاری برابانت به آرامشی نسبی دست یافته است—اما گذشتهاش دوباره او را گرفتار میکند.
درباره نویسنده و عکاس فرانسوی، کارول آچاش. با بهرهگیری از قدرت فیلمسازی و همکاری ماریون کوتیار، کارگردان مونا آچاش مادر خود را به زندگی بازمیگرداند تا مسیر زندگی او را بازخوانی کرده و دریابد که او واقعاً چه کسی بوده است.
در دل شلوغیهای مومبای، پرابها، پرستاری که زندگیاش به هم ریخته است، روزهای سختی را میگذراند. اما وقتی از همسر جداشدهاش هدیهای غیرمنتظره دریافت میکند، احساسات جدیدی در او بیدار میشود. آنو، هماتاقی جوان و سرزنده او، که به دنبال فضای خصوصی بیشتری هست، با موانع زیادی مواجه است. در نهایت، سفر آنها به یک شهر ساحلی به آنها فرصت میدهد تا فضای آرامی پیدا کنند و در آنجا آرزوها و خواستههایشان را دنبال کنند.