وقتی یک بوکسور شکستخورده که دوران اوجش را پشت سر گذاشته، رؤیاها و روابطش در آستانه فروپاشی قرار میگیرند، دوباره با گروهی خطرناک وارد ارتباط میشود و مجبور است بزرگترین مبارزه زندگیاش را انجام دهد تا امید و خانوادهاش را پس بگیرد.
جنایی
هنگامی که یکی از آشنایان قدیمی به قتل میرسد، وولف ناگزیر میشود که این پرونده را حل کند. با درک اینکه به اقدامات شدیدتری نیاز است، او برادر مرگبار و دورافتادهاش، براکس، را برای کمک فرا میخواند. وولف با همکاری مأمور خزانهداری، مریبث مدینا، یک توطئهی مرگبار را کشف میکنند و خودشان به هدف یک شبکهی بیرحم از قاتلان تبدیل میشوند؛ شبکهای که برای حفظ اسرارش از هیچ کاری دریغ نمیکند.
سو پارکر وارد یک مبارزه ناامیدانه برای نجات کسب و کار شکست خورده خانواده اش می شود که به دلیل سهل انگاری پدرش در لبه نابودی قرار می گیرد. با ورود یک سرگردان جذاب، او او را به عنوان تنها امید خود برای کمک به جلوگیری از تصرف نوار آنها توسط سرمایه دار بی رحم محلی می بیند.
پس از اینکه اختلاف بر سر یک بلیت بخت آزمایی برنده به یک گروگان گیری مرگبار تبدیل می شود، شاهدان باید دقیقا تصمیم بگیرند که برای کاهش 156 میلیون دلاری تا کجا پیش خواهند رفت و چقدر خون حاضرند بریزند.
مت مورداک موکل جدیدی میپذیرد که فراتر از آن چیزی است که نشان میدهد. فیسک قدرت تصویرسازی و ظاهر را درک میکند.
میکی و ترومن با دنبال کردن یک سرنخ جدید به یکدیگر نزدیکتر میشوند؛ اما یک قربانی تازه، پرونده را پیچیدهتر میکند.
میسون پس از فرار از تبعات سرقتی بزرگ تصمیم گرفته از دنیای تبهکاری فاصله بگیرد. اما وقتی سالازار همسرش را می رباید و قصد انتقام از میسون را دارد، او چاره ای ندارد جز آنکه از یک کازینوی مجلل سرقت کند.
شرکت ساعتسازی لویی بو، بوتیک معتبر ساعت در هنگکنگ، رازی هیجانانگیز را در دل خود پنهان کرده است — این مکان در واقع مرکز اصلی خرید و فروش ساعتهای سرقتی است. تحت فرماندهی سرد و بیاحساس «عمو»، تیمی بیباک گرد هم آمدهاند: یک دزد جسور، متخصص مواد منفجره، نابغهی باز کردن قفل، و یک کارشناس ساعتهای لوکس. هدف آنها؟ توکیو؛ جایی که قصد دارند سه ساعت فوقلوکس را به سرقت ببرند.
یک بازرس پلیس که تنزل درجه یافته است، به تحقیق دربارهی یک باند جعل جواهرات میپردازد و درگیر دنیایی خطرناک از جرم و جنایت میشود که جانش را به خطر میاندازد.
دِو آمبر، پلیسی بیرحم، درست پس از حل یک پروندهی قتل، در یک حادثه حافظهاش را از دست میدهد. اکنون او باید دوباره این پرونده را بررسی کند، در حالی که باید فقدان حافظهاش را از همه پنهان نگه دارد، جز از معاون کمیسر پلیس، فرحان خان.