خواهران نورا و اگنس پس از سالها دوری، دوباره با پدرشان گوستاو ــ کارگردان کاریزماتیکی که زمانی بسیار مشهور بوده ــ روبهرو میشوند. گوستاو به نورا، که بازیگر تئاتر است، نقشی در فیلمی پیشنهاد میکند که امیدوار است بازگشت دوبارهاش باشد. اما زمانی که نورا پیشنهاد را رد میکند، خیلی زود میفهمد پدرش همان نقش را به یک ستاره جوان و مشتاق هالیوود داده است.
فرانسه
این انیمیشن رفیق ماجراهای ناگوار دان، عروسکی فراری با تخیل بی حد و حصر، و دی جی داگی داگ، سگ مخمل خواب دار رها شده به دنبال دوستی را دنبال می کند که در پارک مرکزی از راه می افتند و در برابر همه شانس ها برای یک ماجراجویی دوستی حماسی در نیویورک متحد می شوند. .
درباره پنگوئنی است که در نزدیکی یک کشتی جعبه ای از فلفل پیدا می کند و می خواهد با مبادله آن ها با ماهی پولدار شود.
دو دوست بنام های دانیل و استفان دو فروشنده هستند که در یک فروشگاه کار می کنند اما در عین حال نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند. آنها باوجود همه چیز تصمیم میگیرند برای شرکت در بازی های تلویزیونی باهم متحد شوند تا بتوانند بدهی های خود را بپردازند.
در حالی که دو خواهر در منطقهای ساحل و زیبا در حال شنا کردن و غواصی هستند، یکی از خواهران با اصابت سنگی در عمق 28 متری آب به دام میافتد.
ژان دیاز یک فیلمسازی است که درباره که روی یک شخصیت کارتونی کار می کند و …
ژان لوک گدار جوان، پس از نوشتن برای مجله کایه دو سینما، به این نتیجه میرسد که فیلم ساختن بهترین نوع نقد فیلم است. او تهیهکننده، ژرژ دو بورگارد، را متقاعد میکند که بودجه یک فیلم بلند کمبودجه را تأمین کند و به همراه فرانسوا تروفو، فیلمساز موج نو، فیلمی درباره یک زوج گانگستر میسازد. نتیجه؟ فیلم «از نفس افتاده»، یکی از اولین فیلمهای بلند دوران موج نوی سینمای فرانسه.
دنیا برای آملی یک راز گیجکننده و آرام است تا اینکه مواجههای معجزهآسا با شکلات، حس کنجکاوی وحشی او را شعلهور میکند. آملی همچنان که به خانهدار خانوادهاش، نیشیو-سان، دلبستگی عمیقی پیدا میکند، شگفتیهای طبیعت و همچنین حقایق عاطفی پنهان در زیر سطح زندگی ایدهآل خانوادهاش به عنوان خارجیهایی در ژاپن پس از جنگ را کشف میکند.
«کله بخیه» اولین موجودی بود که توسط پروفسور دیوانه اراسموس «تقریباً زنده» شد. در سالهای پس از آن، او به دایه حیوانات وحشیِ رو به رشدِ ارباب تبدیل شده است که مورد بیمهری قرار گرفتهاند و وظیفه دارد به آنها بیاموزد که «هیولای درون» خود را سرکوب کنند و در قلعه - دور از چشمان کنجکاو و انگشتان چنگالمانندِ اراذل و اوباش روستا در دره پایین - پنهان شوند. اما وقتی مدیر کثیف سیرک، فولبرت فریکفایندر، از راه میرسد و به «کله بخیه» نقشی کلیدی در نمایش عجیب و غریبش پیشنهاد میدهد، قهرمان ما با وعده عشق و پذیرش وسوسه میشود.
زنی شصت ساله که در اولین مراحل بیماری آلزایمر به سر می برد، با ثبت نام کردن در یک کلاس شعر سرایی دوباره روحیه اش را به دست می آورد…