تال و ماریا پس از اینکه متوجه می شوند برادر بزرگترشان مسئول مخفی کردن اطلاعات ارزشمندی است، ادیسون بی میل را برای پاسخ ردیابی می کنند.
سریال جدید
پس از آنکه شبی خوش برای پسران دو خاندان جنایتکار رقیب به فاجعه کشیده میشود، هری دا سوزا فراخوانده میشود تا مشکل را از میان بردارد. در حالی که ریچی استیونسون، رئیس یکی از خاندانها، بهدنبال انداختن تقصیر بر
سیگنال طلسم، DARKCOM را به یک ساختمان آپارتمانی ویران میبرد. اما آیا این واقعاً لانه خرگوش است... یا دام؟ دانته ریشههای واقعی خود را میآموزد.
ناتالیا به این فکر میافتد که آیا میتواند به گروهی از متحدان غیرمنتظره اعتماد کند یا نه. همزمان با مطرح شدن پرسشهایی درباره گذشتهاش، خاطرات دردناکی از دل تاریکی بیرون کشیده میشوند.
رقابت میان مایکل و جیمی به اوج میرسد و همین باعث میشود مایکل در زندگیاش تجدید نظر کند.
مت مورداک موکل جدیدی میپذیرد که فراتر از آن چیزی است که نشان میدهد. فیسک قدرت تصویرسازی و ظاهر را درک میکند.
دو دوست صمیمی و همخانه، درو و آلیسا، در آستانهی یک روز پرماجرا هستند. وقتی متوجه میشوند که یکی از دوستان آلیسا اجارهی خانهشان را بر باد داده، آنها ناچار میشوند برای جلوگیری از اخراج و حفظ دوستیشان، در یک رقابت طنزآمیز با زمان، دست به کارهای غیرمنتظرهای بزنند.
میکی و ترومن با دنبال کردن یک سرنخ جدید به یکدیگر نزدیکتر میشوند؛ اما یک قربانی تازه، پرونده را پیچیدهتر میکند.
زندگی درو در خطر است، در حالی که پادشاهی برای برگزاری یک مراسم ازدواج و یک اعدام در همان روز آماده میشود. اما چرخش سرنوشت ممکن است همهچیز را تغییر دهد.
این داستان دربارهی "کائو یانبینگ"، از نوادگان "کائو کائو" که به قدرت خدای جنگ است، "شیا لینگ" که یک روح نگهبان مرموز همراه اوست، و "بیلو شیمِن"، ژنرال پیشین سرکوب ارواح، است که به جنگل تهی میروند تا باستانیان را بیابند.
پروفسور برایان کاکس به کاوش در قلمروهای پنهان منظومه شمسی میپردازد، جایی میان و فراتر از سیارات، جایی که دنیای بیشماری در تاریکی پنهان است.
صاحب ثروتمند یک هتل، کارگردانی را استخدام میکند تا یک دهکده قرن هجدهمی بسازد. او پسر لوس و نازپروردهاش را بیهوش کرده و میرباید، سپس او را در این دهکده رها میکند تا فکر کند به گذشته سفر کرده است. هدف او از این نقشه، آموزش فروتنی به پسرش از طریق زندگی بهعنوان یک روستایی ساده، آن هم تحت نظارت کامل، است.
یک جامعهستیز بینهایت عاشقپیشه از یک بیمارستان روانی فرار میکند و به خانهی یک ستارهی پاپ دههی نود حمله میکند. او فقط میخواهد دوست داشته شود؛ اما او فقط میخواهد زنده بماند.