وسترن

«ال جفه» (فرناندس)، ثروتمند مکزیکی پس از کشف این که دخترش «ترسا» (مالدونادو) از ژیگولویی به نام «آلفردو گارسیا» بچه دار است، یک میلیون دلار برای سر «گارسیا» جایزه می گذارد. «کوییل» (یانگ) و «ساپنسلی» (وبر)، دو جایزه بگیر امریکایی به «بنی» (اوتس)، پیانیست «بازنده»، ده هزار دلار برای تعیین محل «گارسیا» پیشنهاد می کنند…

یک مرد ایرلندی که در زمینه امور مربوط به کفن و دفن فعالیت می‌کند، هنگامی به منفعت مالی می‌رسد که شهر محل سکونتش به تصرف گروهی از افراد قانون‌شکن درمی‌آید. البته با افزایش شمار کشته‌شدگان، اعضای خانواده او نیز در معرض خطر قرار می‌گیرند و…

در سال ۱۸۴۵، تگزاس، یک لوئیزیانا بولوس توسط نجیب زاده اسپانیایی خواستار و یک تیرانداز تبهکاران تگزاس تحمل می شود، اما دوئل پرشور پسرانش توسط سواره نظام و یک حمله کامانچو متوقف می شود.

معاون سابق کلانتر به همراه یک بیوه مصمم تصمیم می گیرند رئیس بی رحم شهر را به سزای اعمالش برسانند…

پرل چاوز برای زندگی با یکی از نزدیکانش به تگزاس می رود. او که مورد استقبال لاورا بل و پسر وکیلش جسی قرار گرفته از سوی مالک مزرعه سناتور جکسون مک کنلس و پسر کوچکش لوت با خصومت روبرو می شود. با حضور او تنش بین خانواده بالا میگیرد و …

مرد كارآزموده و سرد و گرم چشیده اى به نام » كریس ، همراه با شش هفت تیركش ماهر دیگر » وین  » بریت ، » اورایلى ، » چیكو هرى لاك  و » لى – برابر راهزنانى به سركردگى » كالورا ، دفاع از جمعى از دهقانان مكزیكى را به عهده میگیرند. …

راهبه ای به نام سارا توسط هوگان که در راهش برای انجام شناسایی جهت حمله به یک قلعه فرانسوی است آزاد می شود.فرانسویها در جستجوی سارا هستند به همین دلیل هوگان تصمیم می گیرد در ازای اطلاعات در مورد استحکامات قلعه به او کمک کند …

فیلمی مبتنی بر داستان زندگی واقعی باس ریوز ، یک کابوی افسانه ای آمریکایی آفریقایی در غرب وحشی است. باس ریوز اولین معاون سیاه پوست ایالات متحده در غرب رودخانه می سی سی پی بود. او بیشتر در آرکانزاس و سرزمین اوکلاهما کار می کرد. در طول مدت طولانی فعالیتش ، وی به دستگیری بیش از 3000 فرد مجرم شناخته شد…

تكزاس . سلطان دامدارى ، « تام دانسن » ( وین ) قصد دارد گلهاى را براى فروش به ایالتهاى شمالى ببرد . اما راه دشوارى را در پیش گرفته است و خیلى زود آدمهایش رهایش مىكنند و حتى ناپسرى او ، « ماتیو » ( كلیفت ) نیز جلویش مىایستد…

در سال ۱۸۴۵ در مونتانا یک رییس سرخپوست قصد دارد برای بیماری ابله ی قبیله اش درمانی بیابد اما مهاجران سفید پوست با او همکاری نمیکنند و او مجبور میشود برای رسیدن به هدفش دست به کار های ناگواری بزند