داستان فیلم در مورد دنبال کردن نویسنده ای در نمایشنامه تخیلی مشهور جهان درباره پدری عزادار که با خانواده شیفته فناوری خود به شهر کوچک سیارکی روستایی سفر می کند تا در یک رویداد رصد ستارگان نوجوانان شرکت کند، اما جهان بینی او برای همیشه مختل می شود.
PG-13
یک نویسنده مشتاق در جریان جنبش حقوق مدنی در دهه 1960 تصمیم می گیرد کتابی بنویسد که در آن دیدگاه خدمتکاران آفریقایی آمریکایی درباره خانواده های سفیدپوستی که برای آنها کار می کنند و سختی هایی که روزانه از سر می گذرانند توضیح دهد.
دو تکاور سابق ارتش بر خلاف میل خود در سفر جاده ای یک عمر با هم جفت می شوند که ...
داستان فیلم در مورد یک سرباز پیر و یک ژنرال جوان است که از یک دولت دشمن را می رباید و او را برای گرفتن جایزه به یک سفر طولانی می برد.
داستان فیلم در مورد جکی چان است که استخدام می شود تا به سازمان ملل کمک کند تا طلاهایی که در یک صحرا پنهان شده اند را پیدا کرده و آن ها را تحویل بدهد اما...
زمانی که آزمایشاتی جهت بدست آوردن درمانی برای آلزایمر بر روی میمون ها انجام میشود، یک میمون که از لحاظ ژنتیکی جهش یافته است، هوش بالایش را به کار می گیرد تا بقیه هم نوعانش را برای رسیدن به آزادی رهبری کند.
الیز رینیر، روانشناس با استعداد، با اکراه موافقت میکند تا از توانایی خود برای تماس با مردگان برای کمک به دختر نوجوانی که...
فیلمی که در شهر نیویورک آمریکا داستانی عاشقانه به وجود می آید و در حین اتفاقات زیادی می افتد که ...
بر اساس داستان واقعی آهنگساز ژوزف بولون، شوالیه دو سنت ژرژ، پسر نامشروع یک برده آفریقایی است، این شوالیه صاحب یک زمین است و این زمین یک مزرعه بوده که اتفاقات زیبایی در مورد آهنگسازی او می افتد و...
در پاسادنا، کالیفرنیا در سال 1969، یک زوج جوان مکزیکی با عجله به خانه ی شان سن دنا (فلور ماریا شاهووا) می روند. 3 روز پیش، پسر این زوج، جواهرات یک گروه دوره گرد و کولی را دزدیده بود. از آن موقع به بعد، آن پسر از دیدن و شنیدن چیزهایی از خارج این زمین شکایت می کرد. سن دنا سعی می کرد تا به آن پسر از طریق جلسات احضار روح کمک کند. اما او و پدر و مادر آن پسر فقط با وحشت می توانستند تماشا کنند چون آن پسر قبل از این که با دست هایی اهریمنی به سوی جهنم کشیده بشود از بالای بالکن به وسیله ی یک نیروی نامرئی پرتاب شد....
یک جوان فقیر و احساساتی عاشق دختری ثروتمند می شود و به او احساس آزادی می دهد....
«تام» که اعتقاد داشت تا آخر عمر خود، خوشبخت نخواهد شد، با دختری بهنام «سامر» آشنا میشود. این دو کارمند شرکتی هستند که برای مناسبتهای مختلف، کارت طراحی میکند و همین آشنایی ساده در محل کار، هر دوی آنها را متحول میکند.