در شهر باستانی لوریس، که با مشت آهنین توسط کلانتر بیرحم و «غول» اداره میشود، شورش در آستانه وقوع است. در حالی که مردم تحت ظلم و ستم هستند، یک انسان جوان بر این باور است که قدرتهای اسرارآمیز الفها میتواند به آزادی آنها کمک کند؛ پس به دنبال یاری گرفتن از الفهای منزوی و فرمانده افسانهایشان میرود. اما در حالی که هر دو طرف رازهایی در دل دارند و انگیزههای واقعیشان را پنهان کردهاند، این اتحاد شکننده میان انسانها و الفها ممکن است به نابودی همهشان بینجامد.
آمریکا
هپی گیلمور هنوز از گلف دست نکشیده — اصلاً نه. پس از بازنشستگیاش بعد از نخستین قهرمانی در تور، گیلمور دوباره بازمیگردد تا کلاسهای باله دخترش را تأمین مالی کند.
وقتی پاپا اسمرف بهطور مرموزی توسط جادوگران شرور، رازامل و گارگامل، ربوده میشود، اسمورفت، اسمرفها را رهبری میکند تا مأموریتی در دنیای واقعی برای نجات او انجام دهند. با کمک دوستان جدید، اسمرفها باید کشف کنند چه چیزی سرنوشت آنها را رقم میزند تا بتوانند جهان را نجات دهند.
یک دانشجوی جوان که از نظر مالی دچار مشکل است، شغلی عجیب در زمینه مراقبت از کودک قبول میکند که همزمان با کسوف کامل ماه رخ میدهد. او کمکم متوجه میشود که مشتریانش یک راز هولناک پنهان کردهاند و زندگیاش را به خطر مرگ میاندازند.
در منطقه قطبی آلاسکای شمالی، تیم پیشرفته یک شرکت نفتی در تلاش است تا یک پایگاه حفاری ایجاد کند که برای همیشه این سرزمین بکر را تغییر دهد. پس از اینکه یکی از اعضای تیم مرده پیدا میشود، سردرگمی به آرامی سلامت عقل دیگران را از بین میبرد، زیرا هر یک از آنها تسلیم ترسی مرموز میشوند.
یک کشیش مورد احترام داوطلب انجام آزمایشی میشود که ممکن است به کشف درمانی برای ویروسی مرگبار منجر شود. او به ویروس آلوده شده و میمیرد، اما انتقال خونی با منبعی ناشناخته او را دوباره زنده میکند. اکنون او میان ایمان و تشنگی به خون گرفتار است و در عین حال، میل تازهای نسبت به همسر دوست دوران کودکیاش در وجودش بیدار شده است.
گروهی از بازماندگان پس از اینکه دنیا توسط زامبیهای گوشتخوار و مهاجم تسخیر میشود، به یک مرکز خرید پناه میبرند.
پس از آنکه آسیب شدید مغزی موجب بروز دیدگاههای هولناک درباره موجودات فرازمینی و همچنین استعداد تازهای در نقاشی میشود، مردی که قرار است بهزودی پدر شود، شروع به تردید در واقعیت زندگی خود میکند و بهشدت درگیر وسواسِ حفاظت از خانوادهاش در برابر تهدیدی ناپیدا میگردد.
قاتل سابق، «هَچ مَنسل»، خانوادهاش را برای تعطیلاتی نوستالژیک به یک پارک تفریحی در شهری کوچک میبرد، اما زمانی که با یک گردانندهی فاسد، کلانتری رشوهخوار و یک رئیس بیرحم جنایتکار درگیر میشوند، دوباره به دنیای خشونت کشیده میشود.
وقتی همه بچههای یک کلاس به جز یک نفر، دقیقاً در یک شب و همزمان به طرز مرموزی ناپدید میشوند، جامعهای این سوال را مطرح میکند که چه کسی یا چه چیزی پشت ناپدید شدن آنهاست.