ماجرای یک دزد و کودک را در فضای یک خانه را روایت میکند.
ایران
فرزاد یه تن لشه که نمی دونی با مشت بزنی تو دهنش یا بغلش کنی. زنش و دوست فابریکش کیوان، تنها کسایی هستن که میتونن تحملش کنن. یه شب بعد از مهمونی، میخوان دسته جمعی برگردن خونه، ولی کسی نمیدونه این دفعه فرزاد چه گندایی زده
حسن خشمگین است. مدتی است موفق به فیلم ساختن نشده. شیوا مهاجر، ستاره محبوبش صبر ندارد و میخواهد با کارگردانان دیگر همکاری کند. همسرش گلی، دیگر عاشقش نیست. دخترش آلما، بزرگ شده و دیگر مستقل است. مادرش جیران، پیر شده و کمکم حافظه خود را از دست داده. مزاحم جذابی به نام آنی، او را هر جا میرود تعقیب میکند و اصرار دارد حسن او را وارد دنیای سینما کند. از همه بدتر، قاتلی در سطح شهر مشغول کشتن کارگردانان سینمای ایران است، اما حسن را نادیده گرفته. حسن رنجیدهاست: آیا او مهمترین فیلمساز این شهر نیست؟ پس چرا قاتل تحویلش نمیگیرد؟ هنگامی که نام حسن به عنوان مظنون اصلی پرونده قتلها در شبکههای اجتماعی مطرح میشود، اوضاع دیگر غیرقابل تحمل میشود. حالا حسن ناچار است برای اعاده حیثیتش نقشهٔ هوشمندانهای بکشد…
شاهین، شکور و شهروز سه برادر هستند که در یک حلبی آباد زندگی می کنند. شکور که برادر بزرگتر است سردسته باند مواد مخدر می باشد. این باند علاوه بر تولید مواد مخدر با دادن مکان زندگی برای کودکان بی سرپرست آنها را برای عضویت در این باند آماده می کند. پلیس ها به مخفیگاه این گروه حمله کرده و شکور را دستگیر می کنند و این موقعیت مناسبی برای شاهین می باشد که سرپرست جدید این باند مواد مخدر باشد.
چندین زوج در گروههای سنی مختلف در سال ۲۰۲۰ به دنبال تعریف دورهای بیستساله از زندگی خود هستند، بیآنکه متوجه باشند که به شدت از درگیریهای ذهنی رنج میبرند.
پاستاریونی داستان غذاهاست. فیلم با بریانی اصفهانی ها شروع می شود و کوشان وقتی رستوران پدرش در تهران را ورشکسته می بیند، قصد میکند که یک بریانی به جای رستوران فست فود پدرش در تهران را باز کند. رستورانی که به دلیل یک رقیب بسیار قدرتمند و مجلل در آن گوشه خیابان، پاستا دا پیتزا، رونق خود را از دست داده است و…
داستان مردی است که در یک دوراهی قرار گرفته و تلاش میکند در روزهای غلبه بر ترس و بزدلی، صادق بماند و از میان چندین زن در اطرافش، مناسبترین فرد را برای زندگی انتخاب کند.
مرتضی از زندان به خانه برمیگردد و عاشق میشود، اما این تنها آغاز مشکلاتش است.
حسن که دستخالی است، میخواهد بدهی پدرش به مالک سلمان که یک کلاهبردار است را پرداخت کند. در دنیایی مجازی، حسن به فردی خیالی تبدیل میشود، اما عشق دختر مالک سلمان مانع او از ادامه مأموریتش میشود.
خسرو مرد ثروتمندی است که هنوز ازدواج نکرده، زیرا از زنان متنفر است. اما وقتی دوستش یک فروشنده به نام سهیلا را میآورد تا نقش ساختگیای بازی کند، این بار عاشق او میشود.
منصور (امیرحسین آرمان) جوانی اهل شهرستان است که به دلیل تعطیلی کارخانهای که در آن کار میکرد، تصمیم میگیرد وسایلش را جمع کرده و به تهران بیاید تا کار کند. زمانی که منصور وارد تهران میشود، با فردی به نام نادر (پژمان بازغی) آشنا میشود. نادر یک قاچاقچی مواد مخدر است که در پوشش توزیع قرصهای لاغری برای فردی به نام جهان (آتیلا پسیانی) فعالیت میکند و خواهری به نام نازنین دارد که...
ارجنگ، یک تاجر ثروتمند، روز بدی را تجربه میکند. بعد از اینکه در همان روز دچار سرقت و تصادف خودرو میشود، باید با طمع همسری که قصد طلاق او را دارد نیز دست و پنجه نرم کند. وقتی او با افسانه، یک جیببر زیبا، ملاقات میکند، این دو دنیای کاملاً متفاوت به هم برخورد میکنند و یک ماجرای فوقالعاده آغاز میشود.
پس از اخراج ناعادلانه از دانشگاه، یک زوج جوان به خانه بازمیگردند؛ اما با والدینی مواجه میشوند که مخالف ازدواج آنها هستند. پس از اینکه پسر جوان دستگیر و سپس از زندان فرار میکند، آن دو تصمیم میگیرند فرار کنند. در حالی که آنها برنامهریزی کرده و به پیش میروند، پلیس در هر قدم به دنبالشان است. با اینکه این دو از عمق مشکلاتی که در آن گرفتار شدهاند بیخبرند، آیا میتوانند سرانجام خوشی برای خود رقم بزنند؟