ماجراجویی

زمانی که کهکشان با تهدید یک کاپیتان فضایی بدجنس مواجه می شود، مکانیکی بنام راتچت بهمراه ربات دستیارش کلانک به یک تیم متشکل از جنگجویان حرفه ای ملحق می شوند تا جهان را نجات دهند

کلارا پس از مدتی از شهر به روستای خود در کوهای آلپ باز می گردد. او علاقه زیادی به طبیعت روستای کوهستانی و حیوانات آنجا دارد. روزی او در کنار خانه چکمه قدیمی را پیدا می کند. همین مسئله سبب می شود کم کم او با داستان دختری به نام سوزانا در ۲۰۰ سال گذشته آشنا می‌شود که چکمه متعلق به اوبوده است. سوزانا ساکن خانه کنونی کلارا و خانواده اش بوده است. پیرزنی در دهکده داستان سوزانا را برای کلارا تعریف کرده و به او می گوید که اکنون نوبت اوست که مانند سوزانا بچه خرسی را نجات دهد. کلارا نیز با شجاعت زیاد بچه خرس را از دست شکارچیان نجات می دهد…

قهرمان جوان داستان به نام توماس در این قسمت ماموریت می یابد تا به جستجوی دارویی برای درمان بیمار مهلکی به نام « Flare » بپردازد اما…

تهدید یک نیروی تاریکی سبب می‌‌شود تا یک اسب کوچک و ماجراجو همراه با دوستانش سفری غیرمنتظره را آغاز نمایند که اتفاقات عجیبی در آن رخ می‌دهد و…

۶ نینجای جوان وظیفه دارند تا از جزیره ای که در آن زندگی می کنند حفاظت نمایند اما بزودی توانایی آنها مورد سنجش قرار می گیرد و…

یک پسر نوجوان عازم سفر میشود تا بدنبال پدر گمشده اش بگردد اما کشف میکند که پدرش

داستان دو غریبه را دنبال می‌کند که هواپیمای آنها در حادثه‌ای دلخراش سقوط کرده است. این دو باید با یکدیگر همراه شوند تا از خطرات این کوهستان دورافتاده و پوشیده از برف جان سالم به در ببرند. اما

سوپرمن بعد از نبردی با «ژنرال زاد» که منجر به نابودی سیاره اش کریپتون، تلاش می کند تا دریابد غیر از خودش کس دیگری نیز نجات یافته است یا خیر. به همین دلیل شش سال از دنیا دور می می ماند. زمانی که باز می گردد درمی یابد که دنیا به قهرمانی چون او دیگر نیازی ندارد و محبوبش «لوا لین» نیز در غیاب او صاحب معشوق و زندگی تازه ای شده است. همزمان دشمن قدیمی او، «لکس لاتور» شیطان صفت نیز که به تازگی از زندان آزاد شده، سرگرم طراحی نقشه های پلید تازه ای است. سوپرمن برای نجات دنیا و .....

داستان این فیلم که قبل از ماجرای انیمیشن هیولاها رخ می دهد در مورد رابطه بین «مایک» و «سالی» در دانشگاه هیولاها است، زمانی که آن دو هنوز رابطه ...........

کفتارها به روستای ساوا حمله میکنند واهالی روستا را برای تهیه غذا به بردگی میمون ها میبرند ، ساوا برای رهایی اهالی روستا به دنبال کمک می رود و آخرین بازمانده گرگ های سفید که زمانی محافظ انسانها بودند را می یابد

جان (آلکس پتیفر) ظاهرا نوجوانی معمولی هست که مانند دیگر همسن و سالانش به مدرسه می رود. اما جان نه یک نوجوان معمولی، بلکه یک بیگانه فضایی است که از سیاره ای به نام «ماگادور» گریخته و به زمین پناهنده شده است. او در واقع چهارمین نفر از ۹ نفری (که اصطلاحا به آنها ماگادوریان می گویند) است که از این سیاره خارج شده و به زمین آمده؛ ۳ ماگادوریان قبلی کشته شده اند و

داستان درباره پنگوئن های امپراطور در قطب جنوب است. مامبل یکی از این پنگوئن هاست که با بقیه فرق دارد. او برعکس بقیه پنگوئن ها نمی تواند آواز بخواند و این باعث می شود که توسط بقیه پنگوئن ها طرد شود.

سال ۹۲۲ میلادی. «احمد بن فضلان» (باندراس) عرب، دل باخته ی زنی شده که نباید؛ بنابراین او را به شمال که وحشی و بدوی است، می فرستند. پس از آن که گروه «احمد» به وایکینگ ها بر می خورند و با آنان رابطه ای دوستانه برقرار می کنند، پسرکی خود را به اردوگاه شان فرا خواند و...