«بوکوشی»، رهبر کاریزماتیک یک برنامه مرموز برای کهنهسربازان آمریکایی، وعده حفاظت و هدف به آنها میدهد. این برنامه به فرقهای مسلح به نام «شینجاها» تبدیل میشود که دولت را نگران کرده است. پس از چندین تلاش نافرجام برای نفوذ به قلعه مستحکم بوکوشی، «امانوئل اشبرن»، مامور نظامی، «نِش کاوانا»، سرباز سابق و شاگرد قدیمی بوکوشی، را برای استفاده از دانش داخلیاش در نفوذ به این فرقه استخدام میکند و...
دلهره آور
روابط پرتنش میان مادر و دختر در آزمونی وحشتناک قرار میگیرد، زمانی که پدر خانواده میمیرد و مادر داغدیده، غریبهای مرموز را استخدام میکند تا همسرش را از مرگ بازگرداند.
وقتی یک قاتل نقابدار چندین کمپزن را در یک شهر کوچک به قتل میرساند، کلانتر و معاونش قاتل را تا یک رستوران محلی دنبال میکنند؛ جایی که با استفاده از مهارتهای تحقیقاتی خود باید کشف کنند کدام فرد در رستوران قاتل واقعی است.
یک کارآگاه که پس از قتل همسرش دچار افسردگی شده و مجبور به استعفا شده است، زمانی به نیروی پلیس بازمیگردد که یک قاتل زنجیرهای به نظر میرسد او را به بازی گرفته و در نهایت مشخص میشود که فراتر از انسان عادی است.
هنگامی که یک مرد جوان بیمار روانی فکر می کند شاهد یک آدم ربایی است و پلیس از باور او امتناع می کند، با اکراه به همسایه همسایه خود که یک نگهبان امنیتی تلخ و بازنشسته است، می رود تا به او کمک کند تا فرد گم شده را پیدا کند.
فیلم در مورد خانوادهای است که به خانهای جدید در حومه شهر نقل مکان میکنند، اما به زودی و با وقوع حوادثی ترسناک، متوجه حضور موجودی مرموز شده و متقاعد میشوند که در این خانه اسرارآمیز، تنها نیستند و…
در این نبرد پرهیجانِ ذهنها و ارادهها، ریحان، شیاد زیرک، نقشهای برای سرقت الماس میکشد و در عین حال میکوشد راجان، دشمن سادیست خود را فریب دهد.
یک استاد جوان دانشگاه و همسر باردارش، ناخواسته موجودی شرور با نیتهای مرگبار را آزاد میکنند.
اتان هانت و تیم IMF جستوجوی خود را برای یافتن هوش مصنوعی هولناکی به نام «هستی» (Entity) ادامه میدهند — هوشی که به شبکههای اطلاعاتی سراسر جهان نفوذ کرده است. در حالیکه دولتهای جهان و شبحی مرموز از گذشتهی اتان در تعقیب او هستند، او به همراه متحدانی جدید و ابزاری برای نابود کردن این هوش مصنوعی، وارد رقابتی نفسگیر با زمان میشود تا از تغییر همیشگی جهان جلوگیری کند.
پس از یک سرقت ناموفق، دو مرد به یک مرکز علمی دورافتاده و بیجان پناه میبرند و ناخواسته یک هیولا را در درون خود بیدار میکنند.
ویولت، مادری بیوه که پس از سالها برای اولین بار قرار ملاقات دارد، به رستورانی مجلل میرود و با دیدن هنری، مردی جذابتر و خوشبرخوردتر از حد انتظارش، احساس آرامش میکند. اما این ارتباط شیرین بهتدریج رو به تلخی میگذارد، چرا که ویولت با پیامهای ناشناس و آزاردهندهای که روی گوشیاش ظاهر میشوند، ابتدا عصبی و سپس وحشتزده میشود.
وقتی پسرش درون کنسولگری آمریکا ناپدید میشود، سارا، سرباز سابق نیروهای ویژه، هر کاری از دستش برمیآید برای پیدا کردن او انجام میدهد — و پرده از یک توطئهی تاریک برمیدارد.
افسر سابق نیروهای ویژه، فاتح سینگ، زمانی که دختری قربانی یک باند جرایم سایبری میشود، دوباره وارد عمل میشود. آیا میتواند پیش از آنکه دیر شود، این مافیا را نابود کند؟