دورا، دختر ماجراجویی که حالا نوجوان شده، پس از دریافت نشانهای مرموز درباره تمدنی گمشده به نام "سول دورادو"، بار دیگر کولهپشتیاش را برمیدارد و راهی سفری ناشناخته میشود. این بار، مسیر او از دل جنگلهای خطرناک و رمز و رازهای باستانی میگذرد...
کمدی
در شهری شلوغ و پرحادثه، یک مأمور وظیفهشناس به نام رامون با کارآگاهی اخراجشده و سرکش به نام جک همتیمی میشود؛ دو نفری که هیچ شباهتی به هم ندارند اما باید برای حل یک پرونده مهم با هم همکاری کنند...
اندی سینگر، مشاور املاک درماندهای در نیویورک، زمانی که دختر ۱۰ سالهاش آنا ــ که سالها از او دور بوده ــ ناگهان و بدون اطلاع در میانهی اخراجش از خانه، جلوی در ظاهر میشود، با فروپاشی کامل زندگیاش روبرو میشود.
تیم با تمام توان و بدون وقفه کار میکند تا طرحی برای بیمه طلاق توسعه دهد. پس از تلاشهای فراوان، آنها بالاخره موفق به دریافت تأییدیه مشروط میشوند. اما برخلاف انتظار همه، «کیجون» آنها را به نمایشگاه ازدواج میبرد تا به هدف جذب مشترک برسند.
النا تلاش میکند احساسات سانتیاگو را دلسرد کند، در حالی که با یک مراقب رقیب روبهرو میشود. خیانتی در جریان یک جلسه احضار ارواح آشکار میشود. کریستینا خبری از ادواردو دریافت میکند.
اِیکی، یک گانگستر قدرتمند، خود را به پلیس تسلیم میکند به این امید که همسر و پسرش زندگی آرامی داشته باشند. اما پس از گذشت ۱۷ سال و آزادی از زندان، متوجه میشود که پسرش به اشتباه به جرایم سنگینی متهم شده است. برای حفاظت از او، ناچار میشود دوباره به زندگی گذشتهاش بازگردد و با دشمنان قدیمی و جدید روبهرو شود.
وانگ چیانگ (با بازی زینگ یوانیوان)، بدقلقترین و دردسرسازترین دانشآموز کلاس سوم راهنمایی، و شی میونا (با بازی وانگ بوون)، معلم بداخلاق و سختگیر کلاس، بهطور تصادفی بدنهایشان را با هم عوض میکنند. وانگ، که مدتها تحت فشار بوده، حالا طعم معلم بودن را میچشد، و شی هم برای اولینبار تجربه میکند که دیگران او را «دانشآموز بد مدرسه» ببینند. با نزدیک شدن تاریخ برگزاری کلاس نمونهی شی، آنها باید هرچه زودتر راهی برای بازگشت به بدنهای اصلیشان پیدا کنند — اما پیش از آن، باید بر موانع زیادی غلبه کنند...
تاکاگی، حالا که بزرگ شده است، به عنوان مربی به مدرسه راهنماییاش بازمیگردد. او با نیشیکاتا، همکلاسی سابقش که همیشه او را دست میانداخت، روبهرو میشود. حالا نیشیکاتا معلم تربیت بدنی آنجا است. ارتباط بازیگوشانهی آنها دوباره شروع میشود و این موضوع منجر به تعاملات بیشتر بین آنها میشود...
«ری هیوز»، مردی با گذشتهای تاریک در دنیای جنایت، تصمیم میگیرد زندگی تازهای کنار همسرش «آلیس» و دو دخترشان آغاز کند. اما وقتی تهدیدی ناگهانی در شب افتتاح رستوران جدیدشان پدیدار میشود، او ناچار میشود دوباره سلاح به دست بگیرد و برای محافظت از خانوادهاش، با دشمنانی روبهرو شود که گذشتهاش را خوب میشناسند...
تاجر ثروتمند زازا کوردا، تنها دخترش که راهبه است را بهعنوان تنها وارث املاک و داراییهایش معرفی میکند. با آغاز پروژه جدید کوردا، آنها به سرعت هدف تبهکاران مکار، تروریستهای خارجی و قاتلان مصمم قرار میگیرند.