فیلم تو سریال

چهار دانش آموز دبیرستانی اهل اسپانیا همراه با معلم جدیدشان یک تیم روباتیک تشکیل میدهند و به مسابقه ای بزرگ میروند…

 یک تروریست سوئدی که با باکتری طاعون آلوده شده، باعث آلودگی مسافران یک قطار میشود. ارتش آمریکا این قطار را مهر و موم میکند و قصد دارد آن را به یک خط متروکه راه آهن بفرستد. این خط از پلی فولادی به نام گذرگاه کاساندارا میگذرد که از سال 1948 دیگر از آن استفاده نشده و احتمال اینکه با گذر قطار فرو بریزد بسیار زیاد است…

هانا  یک کارگر است که از سمعک استفاده میکند. روزی به تعطیلات اجباری میرود و در این مدت سعی میکند شغلی موقتی پیدا کند. او مراقبت از مردی که بینایی اش را در سانحه آتش سوزی از دست داده را بر عهده میگیرد…

کریستی براون  در دوران کودکی به دلیل فلج مغزی به شدت عقب افتاده شده است اما در جوانی نشان میدهد که با وجود جسم علیلش، هوش فوق العاده ای دارد و می تواند به کمک پای چپش که تنها عضوی که در کنترلش است، آثار هنری قابل تحسین و اشعار و رمان های پر فروش خلق کند…

نگامی که هلن مشغول نجات دنیا در بیرون از خانه می‌باشد، همسر او یعنی آفای شگفت‌انگیز باید از نوزادشان در خانه مراقبت کند. اما در این بین ماجراهای جالبی رخ می‌دهد که…

یک تک تیرانداز پلیس همراه با یک تازه کار، تشکیل تیمی میدهد تا دوست سابق و هم تیمی اش را از پا در آورد. زیرا او سخت به دنبال گرفتن انتقام از نیروی پلیس است…

لوک جکسن  به جرم شکستن دستگاه های پارکومتر در یکی از شهرهای کوچک جنوب آمریکا به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم میشود. او در زندان ابتدا به دلیل خونسردی بیش از حدش مورد نفرت یک زندانی گردن کلفت، قرار میگیرد اما خیلی زود حس احترام آن زندانی را جلب کرده و با هم اقدام به فرار میکنند…

هفتم اکتبر سال 1957  سرهنگ ماتیو و سربازان چترباز تحت فرماندهی او، ساختمانی را که آخرین رهبر سازمان آزادی بخش الجزایر، در آن مخفی شده، محاصره می کنند. با نزدیک شدن زمان حمله ی سربازان، رهبر سازمان آزادی الجزایر وقایع چند سال گذشته را به یاد می آورد و

متئو (با بازی مارلون براندو) به دنبال باز پس گیری اسب خودش میباشد که توسط یه تبهکار مکزیکی به سرقت رفته است…

پس از آنکه بی بی بلوکسبرگ جان دو کودک را با جادو نجات میدهد، مادرش که جادوگری کهنه کار است به داشتن چنین دختری افتخار میکند. اما پدرش  برنارد که همیشه دل مشغولی های کاری اش را دارد، چندان از تجربه های غیر طبیعی دخترش راضی نیست. چندی نمی گذرد که نامه ای از استاد جادوگران  والپورگیا میرسد که

نائومی بیشاپ که یک سرمایه گذار بزرگ بانکی است بعد از اینکه آخرین پروژه اش شکست می خورد مشتریانش را از دست می دهدو اعتماد به نفسش آسیب می بیند او برای این که دوباره به بازی برگردد کمپانی را استخدام می کند که یک پلتفرم شبکه اجتماعی دارد و…

یک استاد دانشگاه ماده ای خلق میکند که جاذبه زمین هیچ تاثیری روی آن ندارد، از طرفی یک تاجر فاسد به هر دری می‌زند تا این ماده را تصاحب کند…

سال 1874 وایلد بیل هیکاک که مدام حمله یک بوفالوی سفید را در کابوس هایش میبیند به غرب باز میگردد تا به دنبال طلا بگردد. در همین بین رئیس قبیله  سو  به دهکده شان بر میگردد و می فهمد نوزادش را یک بوفالوی سفید کشته است. او برای باز پس گرفتن نام پر آوازه ی خود، به سفری برای کشتن آن بوفالوی سفید عازم میشود تا جسد دخترش را در پوست آن جانور بپیچید…