نیک یک کشف فرازمینی انجام می دهد که تصمیم می گیرد همسرش را از بیماری لاعلاجش درمان کند.
آمریکا
چارلز دیکنز برای پسر کوچکش والتر، بزرگترین داستانی که تا به حال گفته شده را تعریف میکند و آنچه که به عنوان یک داستان قبل از خواب شروع میشود، به سفری دگرگونکننده در زندگی تبدیل میشود. پسرک از طریق تخیل زنده، در کنار عیسی قدم میزند، شاهد معجزات او میشود، با آزمایشهای او روبرو میشود و فداکاری نهایی او را درک میکند.
سه کودک یک بارانی جادویی پیدا میکنند که آنها را به درون بدن صاحبش، یک جادوگر نفرینشده، منتقل میکند. در حالی که یک ساحره خشمگین در تعقیب آنهاست، باید راز این بارانی را کشف کرده و نفرینش را پیش از آنکه خیلی دیر شود، باطل کنند.
جرمی چو نوجوانی بینقص به نظر میرسد؛ بااستعداد است، نمرات عالی دارد، خانوادهای مرفه دارد و در یک مدرسه خصوصی معتبر در واشنگتن، دی.سی. تحصیل میکند. حداقل این چیزی است که دیگران میبینند. اما پس از آنکه برادر دوقلویش را در یک تیراندازی جمعی از دست میدهد، تصمیم میگیرد خودش دست به کار شود. او یک معلم را گروگان میگیرد و قصد دارد به آمریکا درسی بدهد که هرگز فراموش نکند.
یک سال پس از ناپدید شدن مرموز خواهرش ملانی، «کلاور» و دوستانش برای یافتن پاسخها راهی درهای دورافتاده میشوند؛ همانجایی که ملانی ناپدید شده بود. آنها در حین جستوجو در یک مرکز بازدیدکنندگان متروکه، با یک قاتل نقابدار روبهرو میشوند که یکییکی به طرز وحشتناکی آنها را به قتل میرساند.
زن جوان و قدرتمندی باید از نیروی ماورایی خود برای انتقام مرگ خواهرش استفاده کند و از خانواده اش در برابر نابودی محافظت کند و...
دو پزشک آمریکایی ویروسی کشنده و مرگبار را در برزیل کشف می کنند. آنها همه تلاش خود را می کنند تا راه درمان آن را پیدا کنند و به توطئه به وجود آمدن این ویروس پی ببرند و...
در ماه مه 1984، مایکل لارسون تصمیم میگیرد در برنامه تلویزیونی محبوب «Press Your Luck» شرکت کند. او با دقت فراوان، الگوهای بهظاهر تصادفی نورهای صفحه بازی را تحلیل کرده و با استفاده از این دانش، موفق میشود بدون برخورد با نمادهای «Whammy» (که باعث از دست دادن جوایز میشوند)، مبلغ بیسابقهای را برنده شود. این پیروزی بیسابقه، توجه تهیهکنندگان برنامه را جلب کرده و آنها را به تحقیق درباره روشهای او وامیدارد...
«بوکوشی»، رهبر کاریزماتیک یک برنامه مرموز برای کهنهسربازان آمریکایی، وعده حفاظت و هدف به آنها میدهد. این برنامه به فرقهای مسلح به نام «شینجاها» تبدیل میشود که دولت را نگران کرده است. پس از چندین تلاش نافرجام برای نفوذ به قلعه مستحکم بوکوشی، «امانوئل اشبرن»، مامور نظامی، «نِش کاوانا»، سرباز سابق و شاگرد قدیمی بوکوشی، را برای استفاده از دانش داخلیاش در نفوذ به این فرقه استخدام میکند و...
روابط پرتنش میان مادر و دختر در آزمونی وحشتناک قرار میگیرد، زمانی که پدر خانواده میمیرد و مادر داغدیده، غریبهای مرموز را استخدام میکند تا همسرش را از مرگ بازگرداند.