اور وونگ 18 ساله که از اوهایو به تایوان فرستاده میشود تا در تابستان ماندارین را مطالعه کند، اما مشخص میشود که نوجوانی است که به آن «قایق عشق» میگویند.
آمریکا
موجودی ترسناک وارد خانه ای می شود. یک دختر نوجوان و خواهر کوچکش همچنان درگیر غم از دست دادن مادرشان هستند، متوجه حضور یک موجود سادیستی در خانه می شوند.آنها تلاش می کنند تا قبل از اینکه دیر بشود، توجه پدرشان را جلب کنند.
لارا کرافت، ماجراجو، قبل از اینکه یک دانشمند شرور آن را پیدا کند، برای نجات جعبه افسانهای پاندورا تلاش میکند و یک تفنگدار سابق را که به مزدور تبدیل شده بود، استخدام میکند تا به او کمک کند.
یک زوج متاهل بی حوصله با تعجب متوجه می شوند که هر دو قاتلی هستند که توسط آژانس های رقیب برای کشتن یکدیگر استخدام شده اند.
یک عروسک خیمه شب بازی با کمک یک جیرجیرک به عنوان وجدانش، باید خود را برای تبدیل شدن به یک پسر واقعی ثابت کند.
بری اخیراً طلاق گرفته و به دلیل جنایات شوهر سابقش در بازداشت خانگی است، اما وقتی یک دزدگیر ظاهر می شود، به نظر می رسد کنترل اطراف خود را دارد.
در شب هالووین در نیو سلم، چیلی بیلی (کوری تیلور) و پل (زک گالیگان) دی جی های رادیویی، مجموعه ای پیچیده از اسطوره های وحشتناک محلی را تعریف می کنند که منجر به پایانی تلخ برای ساکنان شهرهای کوچک می شود.
یکی از مدیران بانک در حالی که فرزندانش را به مدرسه می برد، تهدید به بمب گذاری می شود که اگر بایستند و از آن خارج شوند، ماشینش منفجر می شود.
گانگستر آمریکایی اریک واسکوئز قصد دارد به سگ برتر دنیای اموات مکزیک تبدیل شود، اما متوجه می شود که هم از کارتل های قدرتمند و هم از متحدان خود دشمن ایجاد می کند.
پایپر برای شروعی تازه به نیویورک نقل مکان می کند، در آنجا با آستین یک نویسنده مشتاق ملاقات می کند. جادوی فصل پاییز آنها را به هم نزدیک می کند. آنها در یک پروژه کتاب کودکان با هم همکاری می کنند که در طی آن به یک واقعیت عالی می رسند.
یک مشاور سیاسی سعی می کند طلاق قریب الوقوع و روابط گذشته خود را برای دختر 11 ساله اش توضیح دهد.
آیا دثکلوک میتواند بین نفس خود و خیر بزرگتر دنیا یکی را انتخاب کند تا دستکشی از خطرات را که روح آنها را امتحان میکند، بنویسد و در نهایت آهنگی را بنویسد که نجات آنها خواهد بود؟
نیکول و مکس پس از اولین قرار فاجعهبار، عهد میکنند که شمارههای یکدیگر را گم کنند تا زمانی که سگهایشان همتای عشقی پیدا کنند. نیکول و مکس که به طرز خندهداری با هم هماهنگ نیستند، مجبور میشوند والدین مسئولی شوند، اما در نهایت خودشان عشق پیدا میکنند.