یک مبارز سابق باید پسر گمشدهی رقیبی را پیدا کند که سالها پیش بهطور ناخواسته او را کشته بود؛ در این راه، او با یک باند جنایتکار خشن و بیرحم در مارسی روبهرو میشود.
بلژیک
داستانی در دوران جنگ داخلی آمریکا را روایت میکند. رویدادهای آن در سال 1862 رخ میدهد و به گروهی از سربازان داوطلب اتحادیه میپردازد.
مادی بالا، دانشجویی پرتلاش که شبها به شغل قفلسازی مشغول است، زندگی سادهای دارد. اما این روال عادی زمانی تغییر میکند که کلیر، دختری اسرارآمیز، در نیمهشب از او درخواست کمک میکند. مادی که همیشه حاضر به کمک است، با خوشرویی به او کمک میکند، اما بهزودی متوجه میشود که کلیر چیزی پنهان میکند...
در بورنئو، نزدیک جنگلهای گرمسیری، «کریا» یک بچه اورانگوتان را در مزرعهی نخل روغنی که پدرش در آن کار میکند، نجات میدهد. پسرخالهاش «سلای» که بهدلیل درگیری میان قبیلهی بومیاش و شرکتهای چوببری به دنبال پناهگاه است، به خانهی آنها میآید. حالا کریا، سلای و اورانگوتان کوچکی که «اوشی» نام گرفته، باید برای نجات جنگل در برابر نابودی آن مبارزه کنند.
استل که یک خلبان باتجربه خطوط هوایی است، در بین پروازهای طولانی مدت با همسر مهربان و محافظش گیوم زندگی کاملی دارد. یک روز، به طور تصادفی، در راهروی فرودگاه، با آنا، عکاسی که بیست سال قبل با او رابطه پرشور داشت، به هم میرسند. استل نمی داند که این اتحاد دوباره او را به یک مارپیچ کابوس وار تبدیل می کند و زندگی او را وارونه و غیرمنطقی می کند.
آدری و سه خواهر و برادرش در خانهای قدیمی رها شدهاند، جایی که قرار بود تعطیلات تابستانی خود را با پدرشان بگذرانند، اما او پیش از آنکه بهطور غیرمنتظرهای در طول شب ناپدید شود.
فیلم ماتیو را دنبال می کند، شوهری وفادار که زندگی آرامی را با همسرش می گذراند، در حالی که امور دوستش وینسنت را پوشش می دهد. یک روز، در حالی که متیو سعی می کند اوضاع را با آخرین معشوقه وینسنت هموار کند، به طور غیر منتظره ای عاشق او می شود...
ایلیان پتروف، مردی بلغاری که برای کار به آمستردام آمده، برای خرید ایرپاد جدید وارد فروشگاه اپل میشود. ناگهان مردی مسلح به نام عمار آجار وارد فروشگاه شده و با تهدید اسلحه، ایلیان را به گروگان میگیرد و درخواست 200 میلیون یورو در قالب ارز دیجیتال و یک خودرو برای فرار میکند و...
مایکل اوشی، آخرین پسر یک خانواده چوپان ایرلندی، با پدر بیمار خود، ری، زندگی میکند. مایکل که با احساس گناه ناشی از مرگ مادرش دستوپنجه نرم میکند، زندگی منزویای را در پیش گرفته است. با تشدید رقابت و خصومت دیرینه با همسایهاش، گری، و پسرش جک، تنشها به اوج میرسد و زنجیرهای از وقایع خشونتآمیز و ویرانگر را رقم میزند که زندگی هر دو خانواده را برای همیشه تغییر میدهد...
جکی و کلوتایر در یک دبیرستان و در حوالی همان اسکلهها بزرگ میشوند. او درس میخواند، اما کلوتایر از مدرسه فرار میکند. مسیرهایشان به هم گره میخورد و دیوانهوار عاشق یکدیگر میشوند. زندگی تمام تلاشش را میکند تا آنها را از هم جدا کند، اما آنها مانند دو نیمهی یک قلباند.
فرانسه، سال ۲۰۳۹. یک شب، گروهی از فعالان که تحت تعقیب دولت هستند، بدون هیچ اثری ناپدید میشوند. جولیا بومبارت یکی از آنهاست. وقتی بیدار میشود، خود را در دنیایی کاملاً ناآشنا گرفتار میبیند: سیاره B.
در جنگلهای خائنانه و باتلاقی که به اصطلاح «مرز سبز» بین بلاروس و لهستان را تشکیل میدهند، پناهندگانی از خاورمیانه و آفریقا که تلاش میکنند به اتحادیه اروپا برسند در یک بحران ژئوپلیتیکی گرفتار میشوند که توسط دیکتاتور بلاروس الکساندر لوکاشنکو طراحی شده است. در تلاش برای تحریک اروپا، پناهجویان با تبلیغاتی که وعده عبور آسان به اتحادیه اروپا را می دهند، به سمت مرز فریب می شوند. گروهای این جنگ پنهان، زندگی جولیا، یک فعال تازه کار که زندگی راحت خود را رها کرده است، جان، یک مرزبان جوان و یک خانواده سوری در هم تنیده شده است.
در طول یک زمستان سخت در قرن نوزدهم، ساکنان یک دهکده دورافتاده شاهد غرق شدن یک کشتی خارجی هستند. در این میان یک بیوه به نام ایوا به همراه سایر ساکنان دهکده باید انتخابی سخت انجام دهند، اینکه یا خدمه کشتی غرق شده را نجات دهند یا آخرین غذای باقیمانده خود در زمستان را برای زنده ماندن نگه دارند...