خواهران نورا و اگنس پس از سالها دوری، دوباره با پدرشان گوستاو ــ کارگردان کاریزماتیکی که زمانی بسیار مشهور بوده ــ روبهرو میشوند. گوستاو به نورا، که بازیگر تئاتر است، نقشی در فیلمی پیشنهاد میکند که امیدوار است بازگشت دوبارهاش باشد. اما زمانی که نورا پیشنهاد را رد میکند، خیلی زود میفهمد پدرش همان نقش را به یک ستاره جوان و مشتاق هالیوود داده است.
نروژ
داستان تأثیرگذار کودکی از یک خانواده پناهنده پونتیک که به لطف استعداد و تابآوری عظیم خود در مواجهه با چالشهای اجتماعی و شخصی، توانست در برابر همه مشکلات زنده بماند و رشد کند. موسیقی، عشق، خانواده، دوستان، ماهیگیری، خلاقیت، مردم شب، طرفداران سرسخت و درگیریهای شدید گرد هم میآیند تا موزاییک زندگی او را خلق کنند. این فیلم ادای احترامی به خواننده افسانهای، استلیوس کازانتزیدیس است که صدایش قلب همه یونانیان در سراسر جهان را لمس کرد. فیلمی برای کسانی که او را دوست داشتند و کسانی که مایل به کشف او هستند.
جینا دختر ۹ ساله ای است که با یک اژدهای تازه متولد شده دوست صمیمی می شود. آنها با هم قصد دارند کریسمس را وارونه کنند و به معنای واقعی کلمه جشن را به آتش بکشند.
نورا، آندریاس و کاپیتان کریس وقتی یک غول خطرناک جدید بیدار میشود، دوباره دست به کار میشوند - و این بار برای از بین بردن آن به کمک بیشتری نیاز دارند.
یک ژیمناستیک جوان که ناامیدانه سعی می کند مادر سختگیر خود را راضی کند، تخم مرغی عجیب را کشف می کند. او آن را پنهان می کند و آن را گرم نگه می دارد، اما وقتی موجود داخل آن بیرون میآید، آنچه ظاهر می شود همه آنها را شوکه می کند.
این فیلم براساس داستانی واقعی زندگی قهرمان ملی نروژ، گونار سونستبی روایت شده است. در آستانه جنگ جهانی دوم، تلاش یک مرد جوان نروژی به نام گونار سونستبی برای مقاومت در برابر نازیها، مسیر جدیدی را برای آینده او و آینده کشورش رقم میزند و…
گروه موسیقی "ایمپیلد رکتم" در زندان به سر میبرد، اما باید فرار کنند زیرا پدر گیتاریست بیمار شده و خانه و کسبوکار خانوادگی آنها در خطر تخریب قرار گرفته است. به آنها پیشنهادی برای اجرای یک جشنواره بزرگ داده میشود، اما به دلیل زندانی بودن و آماده نبودن، این پیشنهاد را رد میکنند.
هدویگ 11 ساله از علاقه مندان به بازی متوجه می شود که وقتی مجبور می شود خیلی زودتر از حد انتظار جایگزین پدرش به عنوان ابرقهرمان شهر شود، زندگی اش زیر و رو شده است. اما هدویگ یک ابرقهرمان نیست و چالش ها بسیار بزرگتر از آن چیزی است که پدر مربی او پیش بینی می کرد.
ماریا و آلواچرو تلاش میکنند تا به مقامات قانع کنند که فوران خاکستر تنها آغاز ماجراست. سارا پس از مشاجره بین والدینش میخواهد از آنجا دور شود.
پسری جوان که خانواده غمزدهاش کریسمس را فراموش کردهاند، با دختری پرانرژی و سرشار از روحیه تعطیلات پیوندی غیرمنتظره و التیامبخش برقرار میکند.