آوریل ۱۹۴۰. چشم جهان به نارویک، شهر کوچکی در شمال نروژ، منبع سنگ آهن مورد نیاز برای ماشین آلات جنگی هیتلر است. از طریق دو ماه جنگ شدید زمستانی، هیتلر اولین شکست خود را متحمل شد.
درام
سارا رکتر، دختر آمریکایی-آفریقاییتبار که در اوایل دههی ۱۹۰۰ در قلمرو سرخپوستان اوکلاهما به دنیا آمده بود، باور دارد که زیر زمین بیحاصلی که به او واگذار شده، نفت وجود دارد — و ایمانش درست از آب درمیآید. هنگامی که سودجویان صنعت نفت به طمع زمین او نزدیک میشوند، سارا برای حفظ کنترل بر زمین نفتخیزش به خانواده، دوستان و چند حفار ماجراجوی تگزاسی تکیه میکند و سرانجام در یازدهسالگی به یکی از نخستین میلیونرهای زن آمریکایی-آفریقایی کشور تبدیل میشود.
آندریا که در جستجوی خانوادهٔ واقعی خود است، احساس میکند تهدیدی نامرئی او را تعقیب میکند. پیش از او نیز زنان دیگری دچار همین سرنوشت شدهاند. بیست سال پیش، در آن سوی جهان، کامیل که شیفتهٔ ماری است، تلاش میکند او را از خطری که بالای سرش سایه انداخته هشدار دهد.
جان دیویدسون که در ۱۵ سالگی به سندرم تورت مبتلا شد، برخلاف انتظار، دوران پرآشوب نوجوانی را پشت سر گذاشت و به بزرگسالی رسید و با الهام از مهربانی دیگران، هدف واقعی زندگی خود را کشف کرد.
وقتی سیلی سهمگین یک محقق و پسر خردسالش را گرفتار میکند، فراخوانی برای یک ماموریت حیاتی، فرار آنها - و آینده بشریت - را در معرض خطر قرار میدهد.
داستان یک آهنگساز جوان که معشوقش را از دست داده و با مراقبتهای سوگ روبهرو میشود؛ مراقبتهایی که بهطور ساده و بیتکلف، به افرادی که در وضعیت اندوه و فقدان هستند، حمایت ارائه میدهند.
«قبرستان» یک زیرزمین تاریک است که در آن یک واحد ویژه برای حل قتلهای حل نشده زنان کار میکند. کمیسر اونِم، باید با تعصبات مردانهای که از خشونت مردان حمایت میکنند، مبارزه کند.
رماننویس لو کونگون در مخمصه زندگی افتاد و تصمیم گرفت رمانش «خداکشی» را با دستان خودش نابود کند. در دنیای رمان، شخصیت اصلی نیز برای مقاومت در برابر سرنوشت از پیش تعیینشده، سفری را برای مقاومت آغاز کرد.
پس از انفجار زمین، آندری ملنیک، فضانورد اوکراینی، آخرین فرد در جهان هستی میشود تا اینکه تماسی از کاترین، زنی فرانسوی در یک ایستگاه فضایی دوردست، دریافت میکند. با وجود موانع، آندری تصمیم میگیرد او را پیدا کند.
پس از یک فقدان تراژیک، پدری داغدیده میکوشد در حالی که با یک مهمان ناخوانده، غیرمنتظره و غیرقابلپیشبینی روبهروست، پسران خردسالش را بزرگ کند.