داستان مردی است که در یک دوراهی قرار گرفته و تلاش میکند در روزهای غلبه بر ترس و بزدلی، صادق بماند و از میان چندین زن در اطرافش، مناسبترین فرد را برای زندگی انتخاب کند.
عاشقانه
یک شوهر طمعکار (حیایی) که مشخص میشود به همسرش خیانت میکند، همسری که عمیقاً او را دوست دارد. او با کمک دوستانش نقشهای برای انتقام از شوهرش میکشد.
روایت عاشقانه ای در روزهای پرتنش تهران در دهه 30 است که با کودتای سیاه آغاز می شود و با اثر حوادث کودتا بر زندگی شخصیت ها، اوج می گیرد.
هریت وقتی متوجه میشود که آهنگهای خاصی میتوانند او را در زمان به عقب برگردانند، هنر تقلید از زندگی را پیدا میکند. در حالی که او گذشته را از طریق خاطرات عاشقانه دوست پسر سابقش زنده می کند، سفر در زمان او با یک علاقه جدید در حال رشد در زمان حال برخورد می کند. همانطور که او سفر خود را از طریق ارتباط هیپنوتیزمی بین موسیقی و حافظه طی می کند، از خود می پرسد - حتی اگر بتواند گذشته را تغییر دهد، آیا باید این کار را انجام دهد؟
"ساوی" یک زن خانهدار ساده، برای بیرون کشیدن همسرش از یکی از زندانهای فوق امنیتی انگلیس با 400 زندانی، 75 نگهبان مسلح و 60 دوربین مداربسته، دست به یک اقدام جسورانه میزند و ...
محکومی که قصد فرار از کشور را دارد به طور غیرمنتظره ای جای خود را با یک سامری خوب که برای حقوق کشاورزان فقیر مبارزه می کند عوض می کند.
آدام (ایوانز) در تلاش برای شروع دوباره، در حالی که به محله قدیمی خود بازمی گردد، در حالی که برادر مردی که او کشته است به دنبال انتقام است، به دنبال رستگاری می گردد.
با نزدیک شدن به تعطیلات، امیلی و جرد مشتاقانه منتظر هستند تا دوباره تعطیلات را با هم جشن بگیرند.
"Heaven Down Here" با الهام از آهنگ میکی گایتون به همین نام، داستان چهار نفر ناهمگون را روایت می کند که در شب کریسمس زمانی که طوفان برفی به شهر می رسد، خود را در یک غذاخوری محلی سرگردان می بینند.
قبل از کریسمس، ابیگیل موافقت می کند که به خواهرش در کاری که معتقد است تبدیل آسان یک خانه موروثی خواهد بود، کمک کند. همه چیز پیچیده می شود، بو ایده متفاوتی دارد.
هلن یک سال پس از طلاق برای یک دوره بقا در طبیعت ثبت نام می کند. او از طریق این تجربه متوجه می شود که گاهی اوقات، برای اینکه خود را پیدا کنید، باید واقعاً گم شوید.
مروه زندگی بوهمیایی را انتخاب کرد، اما او را پس نگرفت. در مواجهه با اخراج، او کار جدیدی را شروع می کند و با رئیسش به یک مکان تند برخورد می کند.
هازل، تبلیغ کننده، باید تصویر دیگو بازیکن MLB را بازسازی کند، که اتفاقاً عشق سابق او بوده است!