رئیس فروشگاه شکلات، سوسوکه، به دلیل آسیبهای روحی نمیتواند دیگران را لمس کند. ها نا، یک شکلاتساز نابغه، به دلیل ترس از شکلات، هویت خود را در فروشگاه پنهان میکند. پس از ملاقات، آنها از طریق جادوی شکلات بر مشکلات رابطهشان غلبه میکنند.
عاشقانه
سلیم که با طلاق روبروست، متوجه میشود که همسرش میرا به بیماری لاعلاجی مبتلاست و برای بازگرداندن او تلاش میکند. اما با آشکار شدن عشق و رازهای گذشته، پیوند شکننده آنها بین عشق، وفاداری و فرصتهای دوباره آزمایش میشود.
سارا و دیوید غریبههای مجردی هستند که در عروسی یک دوست مشترک با هم آشنا میشوند و خیلی زود، در یک پیچش غافلگیرکننده سرنوشت، خود را در یک ماجراجویی خندهدار، خارقالعاده و گسترده با هم میبینند که در آن لحظات مهمی از گذشتههایشان را دوباره زندگی میکنند و چگونگی رسیدن به جایگاه فعلیشان را روشن میکنند... و احتمالاً فرصتی برای تغییر آیندهشان پیدا میکنند.
فرشتهای خیرخواه اما تا حدودی بیعرضه به نام جبرئیل در زندگی یک کارگر موقتِ در حال تقلا و یک سرمایهدار ثروتمند دخالت میکند.
اورژانس دندانپزشکی شب کریسمس مردی که تازه ترک الکل کرده، به شروع یک رابطه عاشقانه غیرمنتظره با دندانپزشک مسنترش منجر میشود، در حالی که آنها با هم شهر بالتیمور را کشف میکنند.
چارلی، مالک پرانرژی و مستقل یک تعمیرگاه کاملاً زنانه، مجبور میشود آینده خود را دوباره ارزیابی کند، وقتی یک رقیب پرزرقوبرق از شرکتهای بزرگ درست روبروی او مستقر میشود. برای یافتن آرامش، او به یک دوست ناشناس آنلاین پناه میبرد — بیخبر از اینکه در واقع با بو، همان رقیبی که کسبوکارش را تهدید میکند، در حال گفتوگو است. با جرقههایی که هم آنلاین و هم در دنیای واقعی شکل میگیرد، حقیقت تهدید میکند که همه چیز را به هم بریزد.
وقتی یک خدمتکار فروتن با یک جراح ثروتمند سر راه هم قرار میگیرند، جرقههای عشق میانشان شعلهور میشود؛ اما حقیقتی ویرانگر رابطهشان را به چالش میکشد.
یک مرد و زن جوان با پیشینههای بسیار متفاوت عاشق هم میشوند، اما رابطهشان با موانعی از سوی گذشتهی آشفتهی مرد و والدین بیش از حد مراقب زن روبرو میشود.
یک افسر زیردریایی و یک پیشخدمت علیرغم وظایف نظامی، عاشق یکدیگر میشوند. او برای ۹۰ روز به اعماق دریا میرود، درحالیکه او تعقیبش میکند. حتی اقیانوسها هم نمیتوانند آنها را از هم جدا کنند – وقتی دلها به هم پیوند میخورند، دنیا کوچک به نظر میرسد.
پروفسور ویلکزار، که همسر و دختر مورد علاقه اش او را ترک کردند، در الکل به دنبال فراموشی است. او که در حین تلاش برای سرقت از ناحیه سر به شدت مجروح شد، حافظه خود را از دست داد.