مرد جوانی پس از نقل مکان به خانه خواهر و خانواده همسرش، برای پیدا کردن جای خود تلاش میکند.
خانوادگی
یک پری دندان سرکش، یک ترول بامزه، و یک گابلین دانشمند نابغه با هم متحد میشوند تا دنیاهای جادوییشان را از دست عنکبوتهای تهدیدگر نجات دهند.
در کوههای غولپیکر برفی جنگ جهانی دوم، کودکان با جابجایی یک خلبان فرانسوی بین روستاها به فرار او کمک میکنند. آنها در حالی که شجاعت و دوستی خود را نشان میدهند، با سربازان دشمن، خائنان و زمستان سخت روبرو میشوند.
در بورنئو، نزدیک جنگلهای گرمسیری، «کریا» یک بچه اورانگوتان را در مزرعهی نخل روغنی که پدرش در آن کار میکند، نجات میدهد. پسرخالهاش «سلای» که بهدلیل درگیری میان قبیلهی بومیاش و شرکتهای چوببری به دنبال پناهگاه است، به خانهی آنها میآید. حالا کریا، سلای و اورانگوتان کوچکی که «اوشی» نام گرفته، باید برای نجات جنگل در برابر نابودی آن مبارزه کنند.
مردی پس از بستری شدن ناگهانی پدرش، به کشف حیرتانگیزی دست مییابد و تلاش میکند تا راز خانوادگیشان را از اهالی شهر پنهان نگه دارد.
لیو چونهه، مرد جوانی مبتلا به فلج مغزی، بر موانع جسمی و روحی غلبه میکند و در عین حال رویای مادربزرگش را محقق میسازد و هدف زندگیاش را کشف میکند که منجر به تحول و شروعی تازه میشود.
داستانی بسیار خندهدار و در عین حال تأثربرانگیز دربارهی دختری تنها از هاوایی و موجود فضایی فراریای که به او کمک میکند تا خانوادهی ازهمپاشیدهاش را دوباره کنار هم جمع کند.
زندگی یک مرد خوشچهره و جذاب که به خوشگذرانی شهرت دارد، با ورود پسربچهای جوان دگرگون میشود. در ابتدا، حضور این کودک باعث دردسر و آشوب میشود، اما کمکم جایگاهی مهم در زندگی آنها پیدا میکند.
گی-نا همه چیز را رها میکند و برای شروعی دوباره به نیوزیلند نقل مکان میکند.
دوقلوهای فیبی و مکس در حال لذت بردن از سبک زندگی ابرقهرمانی خود هستند، اما زمانی که یکی از «پسانداز» به خطا میرود، تاندرمنها به Hiddenville بازگردانده میشوند. در حالی که هنک و بارب از بازگشت خود لذت می برند و بیلی و نورا منتظر یک زندگی عادی دبیرستانی هستند، مکس و فیبی مصمم هستند که وضعیت ابرقهرمانی خود را دوباره به دست آورند.