۱۹۳۴. کارآگاه خصوصی میراندا گرین در حال بررسی قتلی است که در سفارت بریتانیا در قاهره رخ داده است، جایی که یک سند فوق سری به سرقت رفته و کاخ باکینگهام و صلح جهانی را به خطر انداخته است. همه کسانی که در این مکان بسته حضور دارند مظنون هستند: عکاس آمریکایی، دانشجوی انگلیسی، بازیگر آمریکایی، نگهبان امنیتی مصری، مترجم سفیر، باغبان مصری و - چرا که نه؟ - خود سفیر. اما چه کسی انتظار داشت که گروه کوچکی از نازیها پشت نقشهای باشند که کاخ باکینگهام و صلح جهانی را به خطر بیندازد؟
اکشن
در یک زمان حال دیگر، انسانهای ارتقا یافته ژنتیکی بر جامعه تسلط دارند. لئون و کلوئی، مطرودان، برای عدالت علیه سیاستمداران فاسدی که از نابرابری ژنتیکی سوءاستفاده میکنند، مبارزه میکنند و همه چیز خود را برای به چالش کشیدن سیستم ظالمانه به خطر میاندازند.
حالا که روزهای آدمکشی دن گذشته، تنها چیزی که برای کریسمس میخواهد، گذراندن اوقات خوش با فرزندانش است. اما وقتی میفهمد دخترش برنامههای خودش را دارد، یک سفر خانوادگی به لندن رزرو میکند - و همه آنها را در تیررس یک دشمن غیرمنتظره قرار میدهد.
۱۹۲۷. قطار سریعالسیر ترانس سیبری. اسناد محرمانهای که آینده اتحاد جماهیر شوروی و چین را تعیین میکنند، در سراسر روسیه در حال انتقال هستند. افسران اطلاعاتی خارجی و اراذل و اوباش واقعی، تحت پوشش مسافران عادی، پنهان شدهاند و آمادهاند تا به خاطر اسناد، هر کاری انجام دهند. یک سرباز جوان ارتش سرخ و یک مأمور سابق تزار باید برای کشف یک دشمن مشترک با هم همکاری کنند.
سوامی و آناند دو شخص متفاوت با چهره یکسان هستند و دختری به نام پراناوی غافل از این موضوع، عاشق آن ها می شود.
در دنیای سایهوار جاسوسی، «سم فیشر» هم افسانه است و هم شایعهای در گوشها. اکنون که دوباره به میدان بازگشته، باید به مأمور تازهکاری کمک کند تا پرده از توطئهای جهانی بردارد.
وقتی برایان، حسابدار بیکار، به همراه جف، پدر خانهدار، برای بازی با پسرانشان به خانهشان میروند، انتظار بعدازظهری آرام و بیدغدغه را دارند. در عوض، مزدورانی آنها را تعقیب میکنند و برایان - که کاملاً آماده نیست - باید از موانع مسخره یکی پس از دیگری جان سالم به در ببرد.
وقتی حملهای صلح شکننده بین دنیای ارواح و بشریت را از بین میبرد، هی با لویه، آخرین شاگرد شیفو ووشیان خود، متحد میشود تا توطئهای را که هر دو قلمرو و پیوندی را که برای محافظت از آن قسم خوردهاند، تهدید میکند، افشا کند.
در سال ۱۸۷۸، ۲۹۲ سامورایی با وعدهٔ جایزهای به ارزش ۱۰۰ میلیارد ین گرد هم میآیند تا در یک نبرد مرگبار شرکت کنند. به هر کدام یک بُرسْتگ چوبی داده میشود و هرکس که بهعنوان آخرین بازمانده به توکیو برسد، برنده است. شوجیرو ساگا برای نجات خانوادهٔ بیمار خود وارد این رقابت میشود. در طول مسیر، بازیای خطرناک و مرگبار برای بقا آغاز میشود.
شمشیربازی قدرتمند با نام «دثاستاکر» یک گردنبند نفرینشده را از میدان نبردی پر از اجساد به دست میآورد. او که تحت تأثیر جادوی سیاه قرار گرفته و توسط قاتلان هیولاگونه تعقیب میشود، باید با شر در حال ظهور روبهرو شده و نفرین را بشکند.