علمی تخیلی

«اتوبوت» ها از وجود یک فضاپیما که در کره ماه مخفی شده آگاه می شوند و اکنون سعی دارند زودتر از «دسپتیکون» ها به آن رسیده و به رازهایش پی ببرند.

زمین سال 2564 میلادی. متحدین برای جنگ با  کیلارتی  خون‌خوار آماده میشوند. کیلارتی کامپیوتر ناوگان هوایی را تسخیر نموده تا با نفوذ به پشت خطوط دشمن به زمین حمله کند و…

در حوالی قطب جنوب، یک کشتی به جزیره‌ای متروک و دور از تمام مسیرهای کشتیرانی نزدیک می‌شود. مرد جوانی مسافر این کشتی است که قرار است ناظر هواشناسی باشد. او باید به تنهایی در انتهای زمین زندگی کند. او در بدو ورود به جزیره ‌دنبال مردی می‌گردد که قرار است جایگزینش شود، اما

فیلم ونوم (Venom) ادی بروک یا همان ونوم که در ابتدا به عنوان دشمن مرد عنکبوتی معرفی شد ، با گذشت زمان او تغییر می کند..… یک خبرنگار شکست خورده با یک موجود بیگانه ، یکی از بسیاری از همزیست هایی که به زمین حمله کرده اند ، در ارتباط است. اما این موجود به زمین علاقه نشان می دهد و تصمیم می گیرد از آن محافظت کند.

 اتفاقات این فیلم در سال 2030 به وقوع میپیوندد. زمانی که تمام دنیا در رکود اقتصادی غرق شده است و همچنین گرمایش زمین موجب مشکلات جدی طبیعی شده است و…

داستان فیلم درست از جایی آغاز می شود که قسمت اول فیلم (Divergent 2014) به پایان رسیده بود. تریس و فور پس از فرار به بیرون دیوارها و خارج شدن از جامعه تحت کنترل جنین با گروه هایی در بیرون از مرز روبروه شده اند که با یکدیگر متحد هستند و یک هدف دارند؛ گروهی که Amity نام دارد و توسط زنی به نام جوآن سرپرستی می شود، زنی که “تریس” نمی داند آیا او هم قدرت ماوراء طبیعی دارد یا خیر و …

جوناس تیلور فردی هست که از حمله‎ی یک بزرگ‌دندان یا همان مگالودون که ادعا می‎کند به هفتاد فوت می‎رسید فرار کرده است. اما اکنون باید افرادی که در یک زیردریایی گرفتار شده‎اند را نجات دهد و…

میشل همسرش را ترک کرده و شروع به رانندگی به مقصد نامعلومی میکند. پس از چندین ساعت رانندگی در شب، هنگام دچار سانحه شدید رانندگی میشود و زمانی که به هوش می آید خود را در یک زیرزمین و به زنجیر کشیده شده می‌یابد. مردی به نام هاواردوارد اتاق میشل میشود و برایش توضیح میدهد که.....

 کاتو (بروس لی) و بریت (ون ویلیامز) دو قهرمان نقابدار با تبهکاران در نبردند و با تمام مشکلات و حوادثی که در پیش رو دارند همیشه موفق اند…

در روز عید در شهری کوچک حبابی برفی جلوی خانه “جان” و “بت” گذاشته میشود. آنها حباب را به عنوان هدیه به پسرشان رودی میدهند. در این حباب ماکت شهر کوچک آنها دیده میشود. با حرکت دادن شستی های حباب توسط “رودی” اتفاقاتی عجیب در شهر