افسانه مسابقات، سانی هیِز، از بازنشستگی بازمیگردد تا رهبری یک تیم فرمول یکِ درگیر بحران را بر عهده بگیرد — و در عین حال، مربی یک رانندهی جوان و جاهطلب شود — در تلاشی برای رسیدن به یک فرصت دوباره برای شکوه و افتخار.
خبرچینهای حرفهای به نام «یادانگ» با گشت و گذار در دنیای زیرزمینی تبهکاران و سازمانهای اجرای قانون، اطلاعات پنهانی در مورد دنیای مواد مخدر را در اختیار دادستانها و پلیس قرار میدهند. وقتی یک محموله مواد مخدر در یک مهمانی با حضور افراد مهم نسل دوم، افراد درگیر را درگیر یک توطئه خطرناک میکند، یک یادانگ باتجربه باید تمام تلاش خود را بکند تا نه تنها از مخمصه جان سالم به در ببرد، بلکه زنده بماند.
با روایتی متفاوت و شنیده نشده از سیدنا در جنگ لبنان و اسرائیل
یک پلیس مجبور میشود با مادرش، "مانتیس" - یک قاتل زنجیرهای زن که دههها پیش ۵ مرد را به قتل رسانده - همکاری کند، زمانی که قتلهای تقلیدی ظاهر میشوند. او تمام عمرش از مادرش متنفر بوده است.
در پسزمینهای پرشور و الهامگرفته از دههی ۱۹۶۰ با فضایی رترو-فوتوریستی، نخستین خانوادهی مارول ناچار است میان نقشهای قهرمانانهی خود و استحکام پیوند خانوادگیشان تعادل برقرار کند، در حالی که از زمین در برابر خدای گرسنهی فضایی به نام «گالاکتوس» و فرستادهی مرموز او، «سیلور سرفر»، دفاع میکنند.
وقتی پسر یک سرباز در کنسولگری آمریکا ناپدید میشود، او بهطور غیرقانونی در محوطه میماند تا به جستجوی او بپردازد، بیآنکه بداند ناخواسته درگیر یک توطئه خطرناک شده است.
دآن فکر میکند قرار است در یک برنامهی قرارهای عاشقانه در پاریسِ فرانسه شرکت کند، اما سر از پاریسِ تگزاس درمیآورد. او برای خروج از این وضعیت برنامهای دارد ــ تا اینکه جرقههای عاشقانهای با یک کابوی مجرد میانشان شعلهور میشود.
ناتوان از بچهدار شدن، زوجی تصمیم میگیرند با پذیرفتن یک یتیم جوان که از کودکیای تراژیک جان سالم به در برده، خانوادهای برای خود بسازند. اما این عملِ عاشقانه زمانی به کابوسی هولناک بدل میشود که درمییابند خشونتهای گذشتهی فرزندخواندهشان بازگشته تا خانوادهی تازهآنها را ویران کند.
در دنیایی پساآخرالزمانی، ویروسی انسانها را به آدمخوارانی خشن و دیوانه تبدیل کرده است. مادری داغدیده همه چیزش را از دست داده و در یک کلبهٔ دورافتاده در کوهها پناه گرفته، تا اینکه یک غریبهٔ زخمی و ناامید با داستانی از امید به آنجا میرسد.
طوبی: امشب عروسی امیرحسین، دوتامون خوشحالیم... من نباید اون حرفها رو میزدم، فقط بهم بگو چرا چهار بار چشمت و بازبسته کردی؟... منظور خاصی داشتی میثم؟
پخش آنلاین
دانلود فیلم