GrandPat از طریق ابعاد و جدول زمانی متناوب سفر می کند تا به خانه برسد.
دیو لیزفسکی یک دانش آموز ساده دبیرستانی است که به کتابهای کمیک علاقه زیادی دارد. او یک روز تصمیم می گیرد یک ابرقهرمان شود، در حالی که نه قدرتی دارد، نه آموزشی دیده و حتی دلیل قانع کنندهای هم برای انجام این کار ندارد.
یک پزشک نظامی سابق زمانی که مافیای ایرلندی کنترل بیمارستانی را که او در آن کار می کند به دست می گیرد، خود را در یک نبرد مرگبار برای بقا می بیند. وقتی پسرش به گروگان گرفته می شود، او مجبور می شود به گذشته سخت جنگ و مهارت های مرگبار خود تکیه کند، پس از اینکه متوجه شد هیچ کس دیگری برای نجات او وجود ندارد.
یک فروشنده ماری جوانا در بازار سیاه سعی می کند قبل از اینکه حشیش قانونی شود از تجارت خارج شود، یک امتیاز نهایی را کسب کند.
در روز اعدام برنامه ریزی شده، یک قاتل زنجیره ای محکوم به ارزیابی روانپزشکی می شود که طی آن ادعا می کند که یک شیطان است و در ادامه ادعا می کند که قبل از اتمام زمان آنها، روانپزشک مرتکب سه قتل می شود ...
الکس «هیچ»، نوعی دلال ازدواج است و به مردها در مورد برقراری رابطه با زن های رویایی شان، مشورت می دهد. تا این که خودش علاقه مند دختر روزنامه نگاری به نام «سارا ملاس» می شود و به این ترتیب روش هایش محک خواهد خورد…
باغبان دقیقی که به مراقبت از زمین های یک ملک زیبا و دلسوزی به کارفرمای موذی ثروتمندش، اختصاص دارد.
یک مبارز سابق MMA و برادرانش باید خانواده ربوده شده خود را پس از سرقت 50 میلیون دلاری الماس غیرقانونی از یک سندیکای جنایی خطرناک نجات دهند.
لئو و آنجلا روسو زندگی ساده ای در کوئینز دارند و خانواده ایتالیایی-آمریکایی خود را احاطه کرده اند. وقتی پسرشان "استیکز" در تیم بسکتبال دبیرستان خود موفق می شود، لئو سعی می کند آن را خوشحال کند...
زوجى پیر ( ریو و هیگاشیاما ) به توکیو مى آیند تا از پسر پزشکشان « یامامورا » و دخترى ( سوگیمورا ) که صاحب آرایشگاه است دیدن کنند . آنان به قدرى گرفتارند که نمى توانند به پدر و مادر خود رسیدگى کنند . تنها کسى که در توکیو وقت خود را صرف رسیدگى به زوج پیر مى کند ، بیوه ى پسر در جنگ کشته شده شان ( هارا ) است...
وقتی دعوای واقعی آنها با جمعآوران بدهی در فضای مجازی پخش میشود، یک بدلکار و اسب بدلکارش در یک شبه رسانههای اجتماعی تبدیل به یک حس هیجانی میشوند.
ترانه (با بازی سارا رسول زاده) پرستار بیمارستان است اما بخاطر آن چه که اتفاق افتاده و هنوز بر ما معلوم نیست کارش را از دست میدهد و در کنارش با یک گروه موسیقی خیابانی نیز همکاری و فعالیت دارد.
در برکه ای متروکه، راهبی پیر در قلعه ای شناور زندگی می کند. این استاد خردمند به همراه پسری زندگی می کند که او هم قصد دارد راهب شود. مخاطب در این فیلم شاهد گذر فصل ها و سال های زیادی است.