داستان این فیلم در مورد یک خانه سالمندان است که تهدید به تعطیلی می شود و در این بین اتفاقات جالبی رخ می دهد که ...
یک مرد و یک زن داستانی در ادامه می دهند که بیش از 30 سال از دوره دولت متخاصم ادامه پیدا کرده است.
بعد از اینکه به یکی از همکاران ارشد یک زن جوان که چشمانی روشن داشته حمله می شود، شغلی که برای او یک شغل رویایی بود تبدیل به یک کابوس می شود؛ چرا که آن فرد سعی می کند حرفه خود را حفظ کند تا اینکه ...
پس از مرگ ناگهانی مادرش، مردی ملایم اما مضطرب با تاریکترین ترسهایش روبرو میشود و اودیسهای حماسی و کافکیایی را در بازگشت به خانه آغاز میکند.
جنگ جهانی اول به پایان رسیده است، اما رویدادهای مربوط به اولین انتخابات آزاد در ایتالیا، روستا را تهدید می کند. پدر پیو با شیاطین شخصی خود مبارزه می کند و در نهایت به یکی از شخصیت های مورد احترام کاتولیک تبدیل می شود.
در پاسادنا، کالیفرنیا در سال 1969، یک زوج جوان مکزیکی با عجله به خانه ی شان سن دنا (فلور ماریا شاهووا) می روند. 3 روز پیش، پسر این زوج، جواهرات یک گروه دوره گرد و کولی را دزدیده بود. از آن موقع به بعد، آن پسر از دیدن و شنیدن چیزهایی از خارج این زمین شکایت می کرد. سن دنا سعی می کرد تا به آن پسر از طریق جلسات احضار روح کمک کند. اما او و پدر و مادر آن پسر فقط با وحشت می توانستند تماشا کنند چون آن پسر قبل از این که با دست هایی اهریمنی به سوی جهنم کشیده بشود از بالای بالکن به وسیله ی یک نیروی نامرئی پرتاب شد....
وقتی سباستین به پدر مهاجر ایتالیایی قدیمیاش سالوو میگوید که میخواهد از دوست دختر آمریکاییاش خواستگاری کند ، سالوو اصرار میکند که آخر هفته را با والدین تونی تصادف کند.
"جین دیلمن" که به همراه پسرش "سیلوین" زندگی می کند قوانین تغییرناپذیری برای زندگی دارد،وقتی پسرش در مدرسه است او از آپارتمان مراقبت کرده،کارهای روزمره را انجام داده و به مشتریانش پاسخ می دهد...
مردی به دوربینی بر شانه خود اطراف شهری سفر می کند و درباره زندگی شهری با نوآوریهای بسیار مستندی می سازد...
یک جوان فقیر و احساساتی عاشق دختری ثروتمند می شود و به او احساس آزادی می دهد....
«تام» که اعتقاد داشت تا آخر عمر خود، خوشبخت نخواهد شد، با دختری بهنام «سامر» آشنا میشود. این دو کارمند شرکتی هستند که برای مناسبتهای مختلف، کارت طراحی میکند و همین آشنایی ساده در محل کار، هر دوی آنها را متحول میکند.
«اسکار» پسربچه ترسوی 12 ساله در آرزوی انتقام است. او عاشق «الی» میشود که دختر منحصر بفردی است. این دختر از نور خورشید و همینطور خوردن غذا دوری می جوید. الی به اسکار توانایی انتقام میدهد اما وقتی پسر متوجه میشود که او باید برای زنده ماندن خون بقیه را بمکد در دو راهی انتخاب قرار میگیرد.
یک 767 ربوده شده تنها در 97 دقیقه وقتی سوختش تمام شود تصادف می کند. بر خلاف اراده قوی معاون آژانس امنیت ملی تویین، هاوکینز، مدیر آژانس امنیت ملی، آماده می شود تا هواپیما را قبل از اینکه آسیب فاجعه باری روی زمین وارد کند، سرنگون کند و سرنوشت مسافران بی گناه را در دستان الکس، یک مامور مخفی اینترپل که جاسازی شده است، بگذارد.