یک شیر تصمیم می گیرد که بعد از بازنشستگی او، یک پادشاه جدید باید زمام امور را در آزاد نگر" به دست بگیرد. هنگامی که او بازنشسته می شود، الاغی به عنوان پادشاه آزاد نگر انتخاب می شود."
هنگامی که خواهرزاده نامزدش ربوده می شود، یک پزشک ارتش رواقی و تیم متفرقه اش عملیات نجاتی را آغاز می کنند که در آن به هوش و ذکاوت خود نیاز دارند...
کلانتر دن تاشتگو و تیمی از شکارچیان موجود خزنده از افسر دیویس تابز کمک می گیرند تا از غذا خوردن هیولا جلوگیری کنند.
زندگی برای هیلدی گود، مشاور املاک نیوانگلند، وقتی با شعله قدیمی خود از نیویورک وصل می شود، شروع به باز شدن می کند. بر اساس «خانه خوب» اثر آن لیری.
عرفان، مردی بی گناه با زندگی معمولی، به عنوان شیطانی که توسط محاکمه های رسانه ای تجسم یافته است، به تصویر کشیده می شود. آیا برای یک مرد متهم به تروریسم سفری به زندگی عادی وجود دارد؟ آیا عرفان بیش از آنچه به چشم می آید وجود دارد؟
در سال 1995، ایزابل بیکر هفده ساله به قتل رسید. این جنایت مردم شهر کوچک اشفورد را شوکه کرد. پرونده این قتل هیچگاه حل نشد و قاتل هیچگاه یافت نشد. در سال 2020، با باز شدن یک محفظه اشیا قدیمی، رازی آشکار می شود که باعث می شود کارآگاه جیمز کورمک جستجویش را برای یافتن قاتل آغاز کند.
علی و آوا که هر دو به دلایل مختلف تنها هستند، با هم ملاقات می کنند و جرقه هایی بین آنها رخ میدهد. در طول یک ماه قمری، علیرغم میراث روابط گذشته آوا و آشفتگی عاطفی علی در ازدواج شکست خورده اش، ارتباطی عمیق شروع به رشد می کند.
داستان فیلم در ادامه قسمت قبلی است. پس از مدتی "ایودیا" از همسر بودن به اندازه کافی راضی نیست و احساس خوشبختی نمیکند، اما او ناگهان باردار می شود و...
خانواده ای دختر خردسال خود را در یک غرق شدن غم انگیز از دست می دهند و به ساوانا نقل مکان می کنند، اما حضور او خانه جدیدشان را تسخیر می کند.
تازه مادری که لالایی را در کتابی باستانی کشف می کند و به زودی این آهنگ را یک نعمت می داند. اما زمانی که لالایی دیو باستانی لیلیت را بیرون می آورد، دنیای او به یک کابوس تبدیل می شود.
اقتباسی از موزیکال برنده جایزه تونی و اولیویه. ماتیلدا داستان دختری خارقالعاده را روایت میکند که با ذهنی تیز و تخیلی روشن، جرأت میکند برای تغییر داستان خود با نتایج معجزهآسایی موضع بگیرد.
فیلم نگاهی دارد به 48 ساعت از زندگی دشوار خانواده باروز. این داستان از نگاه پسر بزرگتر، مایلز باروز 19 ساله معتاد به مواد مخدر روایت می شود که به خانه نرفته است، زیرا زندگی خانگی او دلیل اصلی اعتیاد اوست.
وقتی خرابی ماشین زوجی را مجبور میکند به دنبال سرپناهی در خانهای مجاور بروند، مکالمه با غریبه داخل خانه به زودی نشان میدهد که یک قاتل در میان آنها وجود دارد.