درباره ارتباط شخصیت هاى اصلی فیلم با زادگاه، خانواده، سیاست و هویت گمشدهشان در شرایط اجتماعی جامعه است. فیلم درباره خانوادهاى از هم پاشیده است که هرکدام در گوشه اى از دنیا زندگى مىکنند. اما داستان زمانی جدی میشود که بیژن و همکارانش در انتخابات شکست می خورند و بیژن دچار عارضه مغزی میشود. این بهانه ای میشود تا مریم او را به پیش خود در قشم و به فضایی دور از سیاست منتقل کند…
جاسوسان سابق CIA، امیلی و مت، پس از فاش شدن هویتهای مخفیشان، دوباره به دنیای جاسوسی کشیده میشوند.
دانیال (محمدرضا فروتن) دانشجوی شهرستانی در دانشگاه دچار مشکلات متعددی میشود. مهتاب (میترا حجار) همشاگردی او پدرش را متقاعد میکند که با دانیال ملاقات کند اما موردی پیش میآید که…
یک فوتبالیست جوان و آیندهدار باید میان دنبال کردن رؤیای موفقیت در فوتبال و بازگشت به دانشگاه برای حمایت از خانوادهاش یکی را انتخاب کند.
با عشق بیپایان و حمایت بیدریغ مادر فداکارش، جودی، و تشویقهای مربیانش، آنتونی روبلز بر سختیها غلبه میکند تا جایگاهی در تیم کشتی دانشگاه ایالتی آریزونا به دست آورد. اما برای رسیدن به هدف نهایی خود، یعنی قهرمانی در مسابقات NCAA، باید تمام توان جسمی و روحی خود را به کار گیرد.
داستان دو قلب جوان را روایت میکند که در مسیر عشق به هم میرسند. این سفر، شما را از میان هفت مرحله عشق عبور میدهد. ترانه اصلی «قلبی» عناصر معنوی عشق را توصیف میکند. همانطور که در ایمان هیچ اجباری نیست، در عشق نیز هیچ اجبار و فشاری وجود ندارد
در اواخر دهه ۱۹۴۰ ایتالیا، مادری تصمیم دشواری میگیرد و پسرش را به شمال میفرستد، جایی که او نگاهی به زندگی جدیدی دور از فقر میاندازد.
جوانی از یک شهر کوچک معدنی با خانوادهای ثروتمند و گذشتهای مشکوک درگیر میشود.
تعطیلات یک خانواده به مقصدی دورافتاده مسیر غیرمنتظرهای به خود میگیرد زمانی که متوجه میشوند جزیرهای که در آن هستند، توسط یک قاتل سریالی مسکون است.
اینها سالهای جنگ جهانی اول است و دکتر استفانو زورزی روزهای خود را در درمانگاه معافیت در یکی از شهرهای بزرگ شمال ایتالیا میگذراند، جایی که نه تنها از سربازانی که از کشتار جبهه بازمیگردند مراقبت میکند، بلکه با شبیهسازی و خودآزاری کسانی که امیدوارند معاف شوند، مبارزه میکند و آنها را به دادگاه نظامی میفرستد. اگرچه استفانو تمام تلاش خود را برای درمان سربازان و بازگرداندن آنها به جبهه میکند، دکتر جولیویو فارادیو آنها را بیمار میکند یا به آنها کمک میکند تا خود را بهاندازه کافی زخمی کنند که معاف شوند. این دو پزشک که در دانشگاه با یکدیگر تحصیل کرده و دوستان صمیمی بودهاند، نه تنها بهطور مخفیانه در سطح حرفهای با یکدیگر به رقابت میپردازند، بلکه در سطح احساسی نیز با هم رقابت دارند: هر دو به آنا، پرستار شجاع و با شخصیت قوی، مرتبط هستند. اما زمانی که اپیدمی بزرگ تب "اسپانیایی" در سال ۱۹۱۸ فرا میرسد، زمان عشق، سیاست و علم بهطور خطرناکی با یکدیگر درهم میآمیزند...