وقتی گذشتهاش و بدهیهایش گریبانش را میگیرند، یک قمارباز بزرگ که در ماکائو پنهان شده، با روحی همجنس و همدل روبهرو میشود؛ کسی که شاید کلید رستگاری او را در دست داشته باشد.
فیلم
دو دهه پس از رویدادهای هولناک در «جاتیجاجر»، روح خبیث «جین امّالصبیان» بازمیگردد — این بار در روستای «گیریتیرتو». پس از مشاجرهای داغ پس از یک مسابقه فوتبال، گروهی از کودکان ناآگاهانه با نفرینی بیملاحظه در هنگام غروب، وحشت باستانی را آزاد میکنند. سپس تسخیر آغاز میشود و کابوس دوباره از سر گرفته میشود.
در تاریخ ۸ ژانویهٔ ۲۰۱۵، مردی با یک چتر سیاه در ساعت ۳:۳۸ بامداد وارد خانهای در شمارهٔ ۸۱۸ خیابان هیلتاپ شد و دست به قتل دو نفر زد. تحقیقات بعدی ثابت کرد که بعضی قتلها بهتر است هرگز حل نشوند.
پس از جان سالم به در بردن از یک اقدام به خودکشی با قطار، مردی غمزده به تدریج در ورطهی آشوب و پریشانی فرو میرود؛ جایی که مرز میان واقعیت و خیال محو میشود. عزیزانش در تردیدند که چه چیزی واقعی است، در حالیکه حقیقتی پنهان او را به دام وسواسی عمیق و عشقی ماندگار میکشاند.
خانوادهای که در خانهشان در تپههای هالیوود گرفتار شدهاند، هنگامی که میان آتشی مهیب و دستهای از کایوتهای وحشی گیر میافتند، برای بقا میجنگند. با قطع برق شهر و گسترش هرجومرج، طبیعت چهرهای درنده به خود میگیرد — و آنچه با حملاتی پراکنده آغاز میشود، به محاصرهای هولناک بدل میگردد که شاید همهی آنها از آن جان سالم به در نبرند.
وقتی «مکس»، شعبدهباز نوجوان، در شب هالووین با دلقکی شوم به نام «جِستر» روبهرو میشود، باید از هوش و زیرکیاش استفاده کند تا بر قاتلی ماورایی چیره شود — کسی که جادویش به طرز خطرناکی واقعی است و نمایشهایش همیشه به خون ختم میشوند.
پس از یک دهه غیبت از دنیای تبهکاران بمبئی، رئیس مافیا، اوجاس گامبیر، دوباره ظاهر میشود — هراسانگیز، شکستناپذیر، و با هدفی واحد: بازپسگیری امپراتوریاش و انتقام از ستمگر کنونی، اومی بهاو. با فروپاشی وفاداریها و تغییر اتحادها، او.جی. آتشی تازه در جنگی خونین میان باندهای جنایت میافروزد و همزمان با دشمنان بیرونی و خیانتهای مدفون گذشته روبهرو میشود.
کیارا، نویسندهای با مدرک دکترا در زمینه معنویت آفریقایی، و مایلز، مبارز سابق MMA که حالا مربی شده، در آستانهی پایان ازدواجشان هستند. آنها با نیروهای ماورایی روبهرو میشوند و از جنگیدن با یکدیگر، به جنگیدن برای نجات جانشان میرسند. برای بقا، باید با نیروی عشق بر تاریکی غلبه کنند.
گروهی از سربازان جوان که تازه از اردوگاه آموزشی فارغالتحصیل شدهاند، پس از غرق شدن کشتیشان توسط دشمن، خود را در یک قایق در وسط اقیانوس سرگردان میبینند و باید برای نجات جان خود با یک کوسه سفید بزرگ گرسنه مبارزه کنند.
پس از تعقیب زولتارد شرور از طریق یک کرم چاله، سه بیگانه فضایی خود را در مغز نورمن ۱۶ ساله پیدا می کنند.