در شمال انگلستان، مردی راهی سفری به درون جنگل میشود تا با برادری منزوی و گوشهنشین که سالها از او دور بوده، دوباره ارتباط برقرار کند — برادری که گذشتهای پیچیده با او داشته و زندگیشان دههها پیش بر اثر رویدادهایی سرنوشتساز دگرگون شده است.
فیلم
الادیو، نگهبان یک شکارگاه، از شکارچیای کهنهکار رشوهای میگیرد. چند هفته بعد، تمام زندگیاش فرو میپاشد. آنچه در ابتدا فرصتی طلایی به نظر میرسید، به سقوطی هولناک به جهنم بدل میشود، زمانی که الادیو درمییابد بدبختیاش شاید کاملاً تصادفی نبوده است.
پاریس، ۱۸۹۴. فَنی کیست؟ زنی که ادعا میکند داوطلبانه در یک تیمارستان مخصوص زنان بستری شده است؟ او در جستوجوی مادرش میان انبوه «دیوانه»های نامگذاریشده، با گروهی از زنان نیرومند و مدرنی روبهرو میشود که بر خلاف انتظارش، قهرمانانی واقعیاند. در این میان، دوستی غیرمنتظرهای نیز با برخی بیماران پیدا میکند. اکنون تیمارستان در حال آمادهسازی برای «جشن دیوانگان» باشکوه و مشهوری است که سیاستمداران، هنرمندان و اشرافزادگان بسیاری در آن شرکت خواهند کرد. این جشن، آخرین امید فَنی برای گریز از دام بستهشدهای است که او را در بر گرفته است.
«دا-کیونگ»، یوتیوبری که کمترین تعداد بازدید را دارد، برای یافتن منبع یک داستان واقعیِ ترسناک، با رئیس ایستگاهی مرموز در مترو ملاقات میکند و در این مسیر با چندین داستان عجیب روبهرو میشود.
در تابستان سال ۱۸۵۹، پزشکی بیوه با اکراه میپذیرد زنی بردهٔ آزادشده و دختر مرموز سفیدپوستش را در سفری پنجروزه از میان غرب خونآلود همراهی کند تا نزد شفابخش مذهبی شهری دورافتاده بروند. زن باور دارد که دخترش تسخیر شده است، اما پزشک معتقد است او تنها حامل نوعی بیماری است. با این حال، حقیقتی انکارناپذیر باقی میماند: هر موجود زندهای که دختر لمس میکند، بهطرزی مرموز میمیرد.
یک جنایتکار کاریزماتیک، در حالی که از دست پلیس فرار میکند، در فضایی مخفی در یک فروشگاه اسباببازی پنهان میشود. در آنجا، او هویت جدیدی برای خود انتخاب میکند و با یکی از کارمندان آنجا وارد رابطهای میشود که به همان اندازه که بعید است، خطرناک نیز هست.
پس از فرار از بریتانیا بهدلیل خراب شدن آخرین مأموریتش، یک آدمکش بداقبال مجبور میشود از پسر رئیس جنایتکار جدیدش مراقبت کند و به او یاد بدهد چگونه مرد شود.
آنچه برای ویشنو با تلاشی احمقانه برای بازگرداندن دوستدخترش آغاز میشود، به بازی خطرناکی از انتقام تبدیل میگردد که در آن، او همه چیزهای ارزشمند زندگیاش را به خطر میاندازد.
یک خبرنگار هندی با حقیقتی مرگبار دستوپنجه نرم میکند، هنگامی که قطاری پر از کارسِواکان (داوطلبان مذهبی هندو) در شهر گودرا به آتش کشیده میشود. سالها بعد، از او خواسته میشود تا با تکیه بر گزارشی پنهانشده، در افشای حادثه سابرمتی کمک کند.
پس از مرگ رئیس شرور و ابرقدرتشان، سه نوچهی ردهپایین به نامهای بیتریکس، کِین و هارولد بیپول و درمانده، در یک فروشگاه متروکه زندگی میکنند. اما بیتریکس که حاضر نیست به این وضعیت تن دهد، مصمم است که خودشان دست به کار شوند و به هر قیمتی که شده، دنیا را به تصرف خود درآورند.