فیلم در مورد خانوادهای است که به خانهای جدید در حومه شهر نقل مکان میکنند، اما به زودی و با وقوع حوادثی ترسناک، متوجه حضور موجودی مرموز شده و متقاعد میشوند که در این خانه اسرارآمیز، تنها نیستند و…
17
پس از مرگ ناگهانی مادربزرگ دورافتادهاش، طوفان برفی رزاریو را در کنار جسد او محبوس میکند و در همین حال نیروهای فراطبیعی تاریک شروع به حمله به او میکنند.
این فیلم داستان استفانی، دانشجوی کالجی را روایت میکند که کابوسهای مکرری از فاجعهای در سال 1969 دارد. او متوجه میشود که این کابوسها به پیشگوییهای مادربزرگش، آیریس، درباره سقوط برج اسکایویو مربوط میشود. وقتی اعضای خانوادهاش یکییکی در حوادثی مرموز کشته میشوند، استفانی درمییابد که مرگ در پی نسل آنهاست و...
یک سال پس از آنکه نور ابرماه ژنی خفته را فعال کرد و انسانها را به گرگینههای خونخوار تبدیل نمود، فاجعهای که نزدیک به یک میلیارد کشته برجای گذاشت دوباره سر برمیآورد. با طلوع مجدد ابرماه، دو دانشمند تلاش میکنند تا این جهش را متوقف کنند اما شکست میخورند و افرادی که در معرض نور ماه قرار میگیرند بار دیگر به گرگینههای وحشی تبدیل میشوند. خیابانها در هرجومرج فرو میروند و دانشمندان در تلاشی بیوقفه سعی میکنند خود را به خانه یکی از اعضای خانوادهشان برسانند، خانهای که اکنون در محاصره این موجودات وحشی قرار دارد.
تحت فرماندهی چنگیزخان، ارتش مغول به سمت غرب پیشروی میکند تا سلسله جین را نابود کند و سپس چشم به سلسله سونگ میدوزد. در میان درگیریهای داخلی بین مکاتب هنرهای رزمی، گوا جینگ جنگجویان دشتهای مرکزی را متحد میکند تا از شیانگیانگ دفاع کنند و شجاعت و وفاداری را در نبرد برای ملت به نمایش میگذارد.
دو خدمه در یک فضاپیمای متروکه از خواب بیدار میشوند، بیآنکه بدانند چه کسانی هستند، چقدر خواب بودهاند یا مأموریتشان چه بوده است. اما خیلی زود درمییابند که تنها نیستند — و واقعیت موقعیتی که در آن قرار دارند، بسیار وحشتناکتر از چیزیست که تصورش را میکردند.
یک موسیقیدان افسرده در خیابانهای متروک دیترویت دوباره با معشوقش دیدار میکند. هرچند عشق آنها قرنها دوام آورده، اما با رسیدن خواهر کوچکترِ دمدمیمزاج و غیرقابلپیشبینیِ زن، این رابطه به آزمایش کشیده میشود.
داستانی گوتیک از وسواس بین یک زن جوان تسخیر شده و خون آشام وحشتناکی که شیفته او شده است و باعث وحشت ناگفتنی در پی آن می شود.
یک سوارکار رودئو که نمیخواهد پایان دوران حرفهایاش را بپذیرد، در حالی که با آسیب مغزی و طوفانی ناگهانی دستوپنجه نرم میکند، به این فکر فرو میرود که چگونه رسیدن به رؤیاهایش تا این اندازه دشوار شده است.
استفانی و امیلی در جزیره زیبای کاپری ایتالیا دوباره به هم میپیوندند، برای مراسم عروسی مجلل امیلی با یک تاجر ثروتمند ایتالیایی. اما در کنار مهمانان پر زرق و برق، باید انتظار قتل و خیانت را هم داشت — عروسیای پر از پیچوخم، درست مانند جاده پرپیچوتاب بین مارینا گراند و میدان مرکزی کاپری.