این سریال داستان یک زن خانهدار معمولی به نام کانگ اون سو را به تصویر میکشد که با فروش مواد مخدر به ارزش صدها میلیارد وون که به طور تصادفی در حین تلاش برای پرداخت هزینههای درمانی شوهر بیمارش پیدا میکند، به جرم و جنایت روی میآورد.
در سال ۱۹۹۹، یک زرگر به زادگاهش بازمیگردد و همین دیدار خاطرات عشق تابستانیاش با یک خیاط را پس از ۲۵ سال زنده میکند. با وجود فاصله سنی میانشان، او تصمیم میگیرد داستانشان را از نو بنویسد، اما در بازگشت، یافتن او برایش دشوار میشود.
پیگیری وسواسآمیز یک عکاس برای پرداختن به موضوعات تاریک، او را در مسیر یک قاتل زنجیرهای قرار میدهد؛ قاتلی که مسافران شبانه را دنبال کرده و در نهایت آنها را به فجیعترین شکل ممکن سلاخی میکند.
آرجون سرکار، افسر ارشد پلیس در واحد ویژه جنایی (HIT) در ویساخاپاتنام، مأمور رسیدگی به پروندهای در جامو و کشمیر میشود تا گروهی از قاتلان زنجیرهای را که مسئول قتلهای فجیع چندین نفر هستند، شناسایی و دستگیر کند.
زندگی هنک، معلم علوم، وقتی با عشق اولش دوباره ارتباط برقرار میکند و به این شک میکند که یکی از دانشآموزان جدید ممکن است دخترش باشد، تغییر میکند - در حالی که شهرشان با تهدید موجودات فضایی روبروست.
سارا برای دکترای فلسفه در یک دانشگاه کانادایی پذیرفته شده است. او قرار است ساعت 6 صبح با هواپیما حرکت کند. با این حال، دوستانش او را برای آخرین مهمانی با هم به خانهشان دعوت میکنند. وقتی اوضاع خوب به نظر میرسد، اوضاع به سمت ناخوشایندی میرود.
مرد جوانی برای خوشبختی به دنبال همسری ثروتمند است
داستان درباره تروریسم گروه مجاهدین خلق ایران در سال ۱۹۸۱ است. پس از برکناری رئیس جمهور بنی صدر توسط مجلس ایران، تنشها بالا گرفت. گروههای تروریستی شروع به ترور مقامات ایرانی کردند. دولت ایران و سپاه پاسداران در تعقیب این تروریستها بودند تا آنها را دستگیر کنند. در همین حال، یک عضو جوان سپاه پاسداران و یک زن از گروههای تروریستی با یکدیگر آشنا هستند. آنها در دانشگاه همکلاسی بودند.
داستانی از یک دختر کوچک، یک پرنده خانگی و تلاش بیپایان برادرانش برای خوشحال کردن او.
سامان و عمران با ساختن دکلهای برق در شمال ایران، خوشحال هستند. آنها و تیمشان در حالی که از داربستهای سست عبور میکنند و شبها در چادر میمانند و در مورد عشق و زندگی صحبت میکنند، در کار خطرناک خود رفاقت پیدا میکنند. اما با پیشرفت کار، مشکلات و خطرات جدیدی پدیدار میشوند و یک درگیری شخصی باعث ایجاد تنش بین این دو دوست میشود. آیا سامان و عمران اجازه میدهند اختلافاتشان بر کارشان تأثیر بگذارد و یک شغل خطرناک را به یک شغل مرگبار تبدیل کند؟