آمریکا،انگلستان

خرس کوچولویی به نام "پدینگتون" برای پیدا کردن خانه‌ای عازم شهر لندن می شود، اما در این شهر گم می شود. در همین حال خانواده ای انگلیسی این خرس بی پناه اهل پرو را پیدا می کنند و نام ایستگاهی که او را در آن پیدا کردند را بر روی او قرار می دهند و از او می خواهند به آنها ملحق شود تا وضعیتش سر و سامان بگیرد. از طرف دیگر مسئول خشک کردن حیوانات در یک موزه به نام میلیسنت (نیکول کیدمن) به سختی در پی آن است تا پدینگتون را به دام بیندازد...

لاک (تام هاردی) سرپرستی به شدت باوجدان و وظیفه شناس است و زندگی اش را با تکیه بر قابل اطمینان بودن خود ساخته است. در شب قبل از رسیدن به نقطه ی اوج حرفه ای اش تماسی دریافت می‌کند که اتفاقات بدی در پی دارد. او در حین رانندگی به شدت تلاش می کند تا بخش های مختلف زندگی مرتب و طبق اصول خودش را از فروپاشی کامل حفظ کند...

یک پری می فهمد که تنها کسی است که می تواند قطب شمال را از حمله بیگانگان نجات دهد، آن هم با استفاده از سورتمه مخفی بابا نوئل...

«اد کرين» (تورنتن) آرايش گر باوقاري است که شک برده همسر بي تفاوت و الکلي اش، «دوريس» (مک دورمند) با رئيس اش (گاندولفيني) رابطه دارد. «اد» نقشه ي حق السکوتي را مي کشد که اميدوار است به کمک آن، هم پول زيادي به جيب بزند و هم انتقامش را بگيرد...

«جيمز»، پسرک يتيم را مي فرستد تا با خانواده اي بدجنس زندگي کند. او به درون يک هلوي بسيار بزرگ مي خزد و در آن با حشراتي سخن گو دوست مي شود و آنان در طي سفر با ماجراهاي عجيب و غريب و پرحادثه اي رو به رو مي شوند و به اين ترتيب «جيمز» بر ترس هاي دروني خود غلبه مي کند...

فیلم داستان عاشقانه پر حرارت فیلمساز معروف آلفرد هیچکاک و همسرش آلما رویل در طول فیلمبرداری فیلم « روانی » در سال 1959 را روایت می کند...

جاسوس سازمان CIA ناپلئون سولو (هنری کویل) و مامور سازمان KGB روسی ایلیا کوریاکین (آلیسیا ویکاندر) با شروع جنگ سرد مجبور می شوند تا دشمنی های کشورهایشان را کنار بگذارند و در کنار هم کار کنند. هدف آنها از کار انداختن یک شبکه جنایی خطرناک که می خواهد تا جهان را در هرج و مرج غرق کند، می باشد.

یک تروریست بازنشسته پس از ربوده شدن دخترش مجبور می شود به زندگی تاریک گذشته خود باز گردد...

این فیلم داستان «آلن تارنینگ» ریاضیدان انگلیسی است که در جریان جنگ جهانی سعی در شکستن کد انگیما دارد...

فارگو، داکوتاي شمالي. «مارج گاندرسن» (دورمند)، پليس محلي، زن بارداري است که تحمل، سادگي و رفتار مهربانش، ذکاوتش را پنهان کرده است. وقتي جسد دو سرنشين اتومبيلي در نزديکي جسد يک پليس کشف مي شود، «مارج» اين اتفاق را با پرونده ي دو خلافکار به نام هاي «کارل» (بوشمي) و «گيار» (استورمار) کنار هم مي گذارد...