بنجامین سیزده ساله متوجه می شود که مادرش آنطور که او باور داشت، در یک تصادف فوت نکرده است. این مسیر به مقامات بلندپایه سرویس مخفی دانمارک اشاره می کند و به او گفته می شود که به هیچ کس اعتماد نکند.
اکشن
یک مأمور سابق نیروهای ویژه که در کارش رسوا شده است به یک دیو تبدیل می شود که روح شیطانی آن به او شغل شکارچی روح را پیشنهاد می دهد. هرج و مرج زمانی به وجود می آید که یکی از همکاران سابق او اقدام به قتل عام با شکارچی روح به عنوان هدف اصلی خود می کند.
مگامایند، نابغه شیطانی، سرانجام بر دشمن نیکوکارتر خود، مترو من، پیروز می شود، اما در دنیایی عاری از ابرقهرمانان بی هدف می ماند.
یک مامور بازنشسته برای نجات دختر مورد علاقه اش که در حین کار در ساحل جنوبی ربوده شده است، به مهارت های قدیمی خود تکیه می کند…
هنگامی که جهان توسط طاعون ایجاد شده توسط ارباب شیطانی Chaos گرفتار می شود، و انسان ها به موجودات هار تبدیل می شوند، بشریت تنها توسط سه زن جوان، از فرزندان یک الهه، با قدرت متوقف کردن شر Chaos می تواند نجات یابد.
داستان در مورد زنان سربازی است که باید در مقابل ترورست هایی که به شهرشان حمله ور شده اند ایستادگی کنند در این میان اتفاق های تلخی رخ می دهد و...
موفقیت یک متخصص برخورد در شکار و از بین بردن جنایتکاران او را به شهر مقدس رامشوارام می برد ، جایی که او با بزرگترین تهدید حرفه خود روبرو خواهد شد.
پس از اینکه دزدی از مغازه گروفروشی کج میشود، دو جنایتکار به یک مزرعه دورافتاده پناه میبرند تا گرما را از بین ببرند، اما چیزی بسیار خطرناکتر پیدا میکنند.
رودران، یک پلیس نترس که با مافیای مواد مخدر مبارزه می کند، متاسفانه در یک پرونده PCR به دام می افتد. آیا او خود را بی گناه ثابت خواهد کرد؟
شیوا بزرگ می شود تا فردی قوی خلق شود و پدربزرگش اغلب به او توصیه می کند که عصبانیت خود را کنترل کند. پس از مرگ پدربزرگش، شیوا به شهر جدیدی نقل مکان می کند که در آن چیزی باعث عصبانیت او می شود. او چه خواهد کرد؟
تائه شیک یک مغازه امانت فروشی را اداره میکند و آدم مرموز و گوشه گیر با گذشته مبهم است و تنها دوستش، کودک همسایه به نام سوءمی است اما…
درام دوران بلوغ، تعقیب بیوقفه افراد عادی، بخش تحت ستم جامعه را به تصویر میکشد که در مبارزه و مبارزه دائمی برای بازپسگیری هویت منحصربهفرد و جایگاه شایسته خود در جهانی است که برای همه در نظر گرفته شده است.
این داستان الهامبخش یک نبرد واقعی است که در آن تنها 300 سرباز به رهبری باجی پرابهو دشپانده، فرمانده چاتراپاتی شیواجی ماهاراج، یک ارتش 15000 نفری دشمن را در حالی که شیواجی به امنیت خرا میرسید، عقب نگه داشتند.