ژان لوک گدار جوان، پس از نوشتن برای مجله کایه دو سینما، به این نتیجه میرسد که فیلم ساختن بهترین نوع نقد فیلم است. او تهیهکننده، ژرژ دو بورگارد، را متقاعد میکند که بودجه یک فیلم بلند کمبودجه را تأمین کند و به همراه فرانسوا تروفو، فیلمساز موج نو، فیلمی درباره یک زوج گانگستر میسازد. نتیجه؟ فیلم «از نفس افتاده»، یکی از اولین فیلمهای بلند دوران موج نوی سینمای فرانسه.
کمدی
حالا که روزهای آدمکشی دن گذشته، تنها چیزی که برای کریسمس میخواهد، گذراندن اوقات خوش با فرزندانش است. اما وقتی میفهمد دخترش برنامههای خودش را دارد، یک سفر خانوادگی به لندن رزرو میکند - و همه آنها را در تیررس یک دشمن غیرمنتظره قرار میدهد.
لیندا که زندگیاش از هم پاشیده، تلاش میکند تا با بیماری مرموز فرزندش، شوهر غایبش، یک فرد گمشده و رابطهی خصمانهاش با درمانگرش کنار بیاید.
«کله بخیه» اولین موجودی بود که توسط پروفسور دیوانه اراسموس «تقریباً زنده» شد. در سالهای پس از آن، او به دایه حیوانات وحشیِ رو به رشدِ ارباب تبدیل شده است که مورد بیمهری قرار گرفتهاند و وظیفه دارد به آنها بیاموزد که «هیولای درون» خود را سرکوب کنند و در قلعه - دور از چشمان کنجکاو و انگشتان چنگالمانندِ اراذل و اوباش روستا در دره پایین - پنهان شوند. اما وقتی مدیر کثیف سیرک، فولبرت فریکفایندر، از راه میرسد و به «کله بخیه» نقشی کلیدی در نمایش عجیب و غریبش پیشنهاد میدهد، قهرمان ما با وعده عشق و پذیرش وسوسه میشود.
خدمتکاران، اقوام، وکیل و بیوه مردی پس از مرگش برای تصاحب ارث به رقابت با یکدیگر میپردازند.
سوامی و آناند دو شخص متفاوت با چهره یکسان هستند و دختری به نام پراناوی غافل از این موضوع، عاشق آن ها می شود.
پدر و پسری برای پیک نیک به جنگل می روند و در آنجا با ماجراهای جالبی رو به رو می شوند...
وقتی برایان، حسابدار بیکار، به همراه جف، پدر خانهدار، برای بازی با پسرانشان به خانهشان میروند، انتظار بعدازظهری آرام و بیدغدغه را دارند. در عوض، مزدورانی آنها را تعقیب میکنند و برایان - که کاملاً آماده نیست - باید از موانع مسخره یکی پس از دیگری جان سالم به در ببرد.
استیوی و برادر کوچکش الیوت به سرزمینهای به شدت پوچ و بیمعنی رویاهایشان سفر میکنند تا از مرد شنی بخواهند خانوادهای بینقص برایشان فراهم کند.
ستاره شبکههای اجتماعی، ماگالی، که به انتشار محتوای جنجالی معروف است، در حین ضبط یکی از ویدیوهایش دچار حادثهای جدی میشود. او به همراه دستیارش به کوهستان پناه میبرد، اما آرامشش وقتی برهم میخورد که یک خبرنگار شروع به باجخواهی از او میکند.