در تابستان سال ۱۸۵۹، پزشکی بیوه با اکراه میپذیرد زنی بردهٔ آزادشده و دختر مرموز سفیدپوستش را در سفری پنجروزه از میان غرب خونآلود همراهی کند تا نزد شفابخش مذهبی شهری دورافتاده بروند. زن باور دارد که دخترش تسخیر شده است، اما پزشک معتقد است او تنها حامل نوعی بیماری است. با این حال، حقیقتی انکارناپذیر باقی میماند: هر موجود زندهای که دختر لمس میکند، بهطرزی مرموز میمیرد.
وسترن
وقتی یک پیراهن شبح نایاب از نژاد لاکوتا در بازار سیاه شهری کوچک در داکوتای جنوبی پیدا میشود، زندگی افراد غریبه و طردشدگان محلی به شدت در هم تنیده میشود.
در ماه مه سال ۲۰۲۰، اختلاف بین کلانتر یک شهر کوچک و شهردار، باعث ایجاد یک بشکه باروت میشود، زیرا همسایهای در ادینگتون، نیومکزیکو، علیه همسایه خود میجنگد.
در دنیایی پساآخرالزمانی، ویروسی انسانها را به آدمخوارانی خشن و دیوانه تبدیل کرده است. مادری داغدیده همه چیزش را از دست داده و در یک کلبهٔ دورافتاده در کوهها پناه گرفته، تا اینکه یک غریبهٔ زخمی و ناامید با داستانی از امید به آنجا میرسد.
در دهه 1860، ویوین لو کودی، فرانسوی-کانادایی به شدت مستقل، به همراه هولگر اولسن، مهاجر دانمارکی، سفری را آغاز میکند و تلاش میکند تا زندگی مشترکی را در شهر غبارآلود الک فلتس، نوادا ایجاد کند. هنگامی که هولگر تصمیم می گیرد برای اتحادیه در جنگ داخلی رو به رشد بجنگد، ویوین باید از خود مراقبت کند، که در شهری که توسط یک شهردار فاسد کنترل می شود آسان نیست.
یک آشپز تنها، کم حرف و البته ماهر به غرب سفر میکند و به یک گروه از شکارچیانی که در منطقه اورگان مستقر شده بودند، می پیوندد. او در طی این مدت به دنبال کسب ثروت خودش هم بود اما مدت زیادی طول نمیکشد که…
در دههٔ 1880 در ایالت کانزاس، لوکاس هالیستر، نوجوانی 13 ساله، پس از کشته شدن تصادفی یک دامدار، به اعدام محکوم میشود. در لحظهٔ حساس، پدربزرگش هارلند راست، یک قانونشکن بدنام که سالها از خانوادهاش دور بوده، برای نجات او از مخمصه بازمیگردد و...
یک سوارکار رودئو که نمیخواهد پایان دوران حرفهایاش را بپذیرد، در حالی که با آسیب مغزی و طوفانی ناگهانی دستوپنجه نرم میکند، به این فکر فرو میرود که چگونه رسیدن به رؤیاهایش تا این اندازه دشوار شده است.
جان دورسی، کلانتر تحت فشار، در آستانهی از دست دادن همسر و شغلش است. او با باچ هایدن، مارشال قلدر ایالات متحده، همراه میشود تا یاغیای به نام امیلی روسک را به گروگان بگیرند. اما با آغاز نبردی از ارادهها، امیلی موفق میشود گروه تعقیب را به جان هم بیندازد. با نزدیک شدن همسر مهاجم امیلی و دار و دستهاش، امیلی و جان درمییابند که برای زنده ماندن به یکدیگر نیاز دارند.
وقتی تحتتعقیبترین مرد آمریکا در شهری کوچک در ایالت کنتاکی ظاهر میشود، گذشتهی خشونتبارش ــ به همراه گروهی خونخواه که بهدنبال انتقام و پاداشی هنگفت هستند ــ خیلی زود خودش را نشان میدهد. در حالی که برادران در برابر هم قرار میگیرند و گلولهها شهر را به ویرانی میکشانند، این تفنگکش برقآسا دشمنانش را وادار میکند بهای سنگینی برای طمعشان بپردازند.
